فردوسی در گرجستان
اشاره:
«قدر فردوسی در قفقاز» عنوان رساله ای از دکتر ولی صمد است که در ذیل گزیده بخشی از آن با نام «فردوسی در گرجستان» از نظرتان می گذرد.
شایسته می دانیم از آقای پژمان ناصری که این مطلب را تهیه کردند سپاسگزاری کنیم.
مردم فرهنگی و باستانی گرجی به فردوسی علاقه زیادی دارند. بسیاری از دانشمندان معروف گرجستان مانند یو.ن.مار،د.ی.گوبدزی، یو.م.آبولادزی، الف.گ.بارامدزی، الف.الف.گوهریه،م.تادوا، د. علی یوا، ب.شالوا شویلی درباره فردوسی و «شاهنامه» او مقالات سودمندی نوشته اند.
مهمترین نتیجه کار پژوهشگران گرجستانی، این است که واقعیات «شاهنامه» و به طور کلی اساطیر ایران باستان از زمانهای خیلی قدیم در قفقاز در پژوهش های آنها معلوم و مشخص میشود.
در آثار ادبی و تاریخی گرجی-که در سده های ششم تا دوازدهم میلادی نوشته شده اند-مانند کتاب «ندای گرجستان» این جمله فارسی دیده می شود:
«راست می گویی خجسته بانو و رسول پسر ایزید».در آن کتابها همچنین نام قهرمانان «شاهنامه»بسیار به چشم میخورد.
دکتر الف.بارامدزی پس از پژوهشهای طولانی به این نتیجه رسیده است که: «ادبیات باستانی و گذشته گرجی در همبستگی با ادبیات فارسی کشورهای اسلامی رواج و رونق یافته است.در سدههای یازدهم و دوازدهم میلادی بازگوییهای بسیاری از آثار فارسی و تاجیکی مانند «شاهنامه»فردوسی و داستانهای نظامی شکل گرفتند».(۱)
در پیوندهای ادبی و تاریخی مردم ایران و گرجستان موضوع همبستگی «پلنگینه پوش» اثر شوتا رستاویلی با «شاهنامه»فردوسی جایگاه بزرگتری را به خود اختصاص داده است.
قرنهاست که رابطه رستاویلی با فردوسی نظر اندیشمندان را به خود جلب کرده است.و این نه تنها موضوع مورد توجه مؤلفان گرجی بلکه بسیاری از اندیشمندان روسی آذری، ارمنی و اروپایی بوده است.
چنان که خاورشناس بزرگ روسی ن.ی.کنراد جایگاه در دانههای جاودانه ادبی خاور زمین را به این ترتیب به زبان آورده است: «شاهنامه» فردوسی (سده دهم)، «ویس و رامین» فخر الدین گرگانی (سده یازدهم)، «خسرو و شیرین»و «لیلی و مجنون» نظامی (سده دوازدهم) و سپس «پلنگینه پوش»رستاویلی. با وجود آنکه «پلنگینه پوش» رستاویلی و داستانهای نظامی در یک صف قرار دارند و در یک زمان سروده شده اند، نباید فراموش کرد که داستانهای نظامی پیشتر از «پلنگینه پوش» مورد توجه قرار گرفته اند».خاورشناس دیگر روسی یوسف براگنسکی ملاحظه های کنراد را پذیرفته و همزمان،قضیه دیگری را پیش می کشد و داستان های نامبرده را به ادبیات دوران احیای خاور منسوب میداند.کنراد به این موضوع به طور جدی توجه کرده و دیرزمانی به آن اندشیده است.وی از خود می پرسد اگر «پلنگینه پوش»رستاویلی را در مقایسه با داستانهای فردوسی،نظامی،گرگانی، آرستاوتاسّو نگاه کنیم،آیا ارزش آن در تاریخ ادبیات جهانی معین میشود؟ و در پاسخ میگوید: «به نظر من ادبیات دوره احیای خاور با خط مشی رمانتیک اشتراکاتی پیدا میکند.اما این رمانتیسم نه آن رمانتیسمی است که در ابتدای سده نوزدهم در اروپا وجود داشت».
کنراد در ادامه نظر خود میگوید: هر پژوهشگری اگر بخواهد موضوع فردوسی و رستاویلی را به طور شایسته بیاموزد و مهمتر اینکه کلید آشنایی را به منشأ «پلنگینه پوش»به دست آورد،باید به دو اثر ارزشمند مراجعه کند:
۱-«رستاویلی و احیای خاور»(تفلیس،۱۹۷۴)، نوشته الف.ش.نسوبدزی.
۲-«درباره سرچشمههای ایجادیات[آفرینشهای هنری] رستاویلی و داستان او»(تفلیس،۱۹۶۴)، نوشته ن.ی.مار.
جالب توجه اینکه دو دانشمند نامبرده روسی آثار نویسندگان گرجی را به دقت مطالعه کردهاند و نه تنها ارزش بلند آنها را دریافتهاند بلکه استفاده آنها را برای پژوهشگران دیگر توصیه نمودهاند.
کنراد پس از معین کردن جایگاه رستاویلی در میان بزرگان ادبی جهان و نشان دادن جای او در کنار فردوسی اندیشه مهم و ظریفی را ابراز میدارد و مینویسد معین کردن روند ادبی و جایگاه بزرگان از فردوسی تا تاسّو مستلزم شرایط زمانی و مکانی است.
ما از این جایگاه و زمان و مکان بیرون نشده ایم و در سده های دهم تا شانزدهم به سیر ایران و آذربایجان و از آنجا به گرجستان و سپس به فرارود (آسیای میانه) و از فرارود به ایتالیا میرویم.
دانشمند معروف تاجیک اکبر تورسون گویی به گفته های یو.ن.مار،ن.ی.کنراد و ی.براگنسکی پاسخ می گفته،حسرتمندانه نوشته است: «در عجم تجدد خواهی به سان گیاهی بود که در کفیدههای زمین همفرش روییده،جان خود را هر لحظه در خطر میافکند».
ایران شناس نامدار گرجستان پروفسور الکساندر گوهریه در مقاله ارزشمند خود با نام «از تاریخ رابطههای ادبی گرجی و تاجیک»آورده است: روایت ارته وزد زنجیربند با اسطوره [بیرون آمدن] اژدهاک از دست فریدون زولانه زده آمیزش مییابد.این روایت از زمانهای قدیم به ارمنستان انتقال یافته است.
گرجیشناس آذربایجانی دل آرا علی یوا در رساله «از تاریخ روابط ادبی آذربایجان و گرجستان»(باکو، ۱۹۵۸) در موضوع مناسبتهای رستاویلی و نظامی، درباره مشاهده دانشمند ارمنی الف.ساروخان را-که به موضوع رستاویلی و فردوسی پرداخته است-و مینویسد: «داستان رستاویلی به ما میآموزد که او «شاهنامه»را خوب میدانسته است.پیش از همه باید تأکید کرد که قهرمانان اصلی هر دو اثر یعنی رستم و تارئیل لباسی از پوست پلنگ و یا ببر پوشیدهاند و علیه نیروهای زشت میجنگند و همیشه پیروز میشوند».
به گفته پروفسور گوهریه «آشنایی گرجیها با ادبیات فارسی و تاجیکی زمینه مناسبی برای پیدایش و پیریزی ادبیات بدیع و قدیم گرجی فرآهم آورده است».
جان سخن در این است که فردوسی زمانی به گرجستان آمد و در آنجا جایگاهی بلند یافت که مردم گرجی دوره احیا را میگذراندند و در آثار ادیبان آن سرزمین نمایههای میهنپروری و انسان دوستی ریشه دوانده بود؛ همان نمایههایی که تار و پود «شاهنامه»را تشکیل دادهاند و به مصداق اینکه گفتهاند: «کور چه میخواهد؟ دو چشم بینا!».
به طور کلی این خصلت مردمان متمدن است که به فرهنگ ملتهای دیگر توجه کنند و معنویات مردم خود را غنیتر و پایه جامعه خویش را استوارتر کنند.
در ادبیات گرجی پدید آمدن حماسه «پلنگینهپوش» خود گواهی بر این قضیه است.
به جز «پلنگینه پوش»که در تأثیر پر فیض «شاهنامه» عرض وجود کرده است،نشان «شاهنامه»و به طور کلی ادبیات فارسی و تاجیکی را در آثار دیگر گرجی نیز فراوان میتوان دید.چنان که قهرمانان فردوسی مانند رستم،تهمینه،زال،سام،سیاوش به ادبیات کلاسیک گرجی نیز وارد شدهاند،وجود دارند.افزون بر این، دانشمندان ادبیات گرجی بر این عقیدهاند که در زمان احیا،ترجمه گرجی «شاهنامه»موجود بوده است و اگر نبوده مؤلفان گرجی از نسخه اصلی استفاده کردهاند.
اخت شدن آنها با قهرمانان فردوسی که برای مردم گرجی ناشناس بودند،صحبت این نظریه را-تا اندازهای-تأیید میکند.
اما رخدادهای غمانگیز تاریخ روند صحیح پیوندهای معنوی ما را با قفقاز خدشهدار کردند.همان گونه که گوهریه میگوید،حملههای غارتگرانه ترکهای عثمانی، سلجوقی و مغولها،نشو و نمای تمدن گرجی را در سدههای سیزدهم و پانزدهم متوقف کردند.چراغ معرفت در شهرها خاموش شد،مرکزهای تمدن گرجی و دیگر مردم قفقاز ویران شد،و جنبش عقلی گرجیها درون غارها و عبادتگاههای مسیحی نهان ماند؛ پارههایی از قدیمترین آثار ادبی در نزدیکی شهر غاری وردزیه،در دیوارههای باشگاه وانسک-که پناهگاه اساسی گرجیها بود-پیدا شد.همچنین میان پارههای منظوم ادبی و فولکلوری داستان شوتارستاویلی و اقتباسهایی از نسخه گرجی «شاهنامه» به دست آمده است.بنا بر تحقیق بارامدزی پس از سده پانزدهم میلادی ترجمههای منظوم و منثور داستانهای «شاهنامه»با نامهای «فریدون نامه»، «ضحاک نامه»،«رستم نامه»پدید آمده و هم در ادبیات و هم میان مردم جایگاهی مناسب پیدا کردهاند.جالب اینکه داستانهای سیاوش و بیژن و منیژه به ادبیات شفاهی مردم گرجی راه یافتند.همین داستانها از همین جا به داغستان و چچنستان و انگلستان هم رفتند و به اندازهای محبوبیت پیدا کردند که خودی انگاشته شدند.کار به جایی رسید که ادیب مشهور داغستان رسول همزتف با اطمینان خاطر گفته: «فردوسی موضوع بیژن و منیژه را از ادبیات شفاهی خلق آواره گرفته است»! مترجمان گرجی نیز مانند مترجمهای آذربایجانی در پایان ترجمه «شاهنامه»در ستایش فردوسی قلم فرسایی کردهاند.چنان که در پایان ترجمه منظوم ساباشویلی (سده پانزدهم میلادی) -که نخستین ترجمه گرجی در دسترس به شمار میآید-آمده است:
کتابی که دانای توس آفرید فنا ناپذیرتر از آن،کس ندید
تو را روح بخشد اگر خوانیاش به شور آیی ار سر به سردانیاش
هر آنچه بگرداندهام ناچیز است زبان مر مرا از بیان عاجز است…(۲)
ترجمههای قرون وسطایی گرجی «شاهنامه»در سالهای ۱۹۱۶،۱۹۳۴ و ۱۹۷۵ در سه جلد نوشته و تصحیح،چاپ و منتشر شدند.جلدهای نخست و دوم به قلم یو.ی.آبولادزی و پ.ی.اینگاروفکا،جلد سوم به قلم د.ی.کوبدزی به چاپ رسیدند.یو.ن.مار، فردوسی شناس نامدار گرجی،نقدی مفصل بر این کتاب نوشت و از آن ستایش کرد.به گفته او ادیبان پیشین گرجی نخست «شاهنامه»را به نثر برگرداندند و سپس آن را به نظم کشیدند.
میزان عشق و علاقه مردم گرجستان را به فرهنگ و ادب ایران و به ویژه «شاهنامه»فردوسی،از فعالیتهایی که در جشن «هزاره فردوسی»انجام دادهاند میتوان دریافت از جمله این فعالیتها ترجمه «شاهنامه» فردوسی به زبانهای گرجی،ترکی و ارمنی؛ انتشار مجموعه مقالات علمی و ادبی و تاریخی درباره فردوسی؛ برگزاری نمایشگاهی از مینیاتورهای ایرانی و به ویژه مینیاتورهای مکتب قفقازی درباره فردوسی و «شاهنامه»و برگزاری نشستهای علمی با نویسندگان و دستاندرکاران فرهنگی در باکو،تفلیس،ایروان و… است.
افزن بر اینها باید به فهرست کتابهای منتشر شده نیز اشاره کرد که عبارتند از:
۱-«فردوسی،روزگار و آثار او».یو.ی.آبولادزی.
۲-«حماسه ملی ایران و ادبیات قدیم گرجی»، نوشته پ.اینگارکاوا
۳-«درباره ترجمههای «شاهنامه»به زبان قدیم گرجی»تألیف آ.کیکلدزی
۴-«مقایسه ترجمههای گرجی «شاهنامه»با نسخه اصلی»،الف.بارامدزی.
گفتنی است که این کتابها در جمهوریهای دیگر نیز تأثیرگذار بودند و بخشهایی از آنها به زبان آذربایجانی و ارمنی ترجمه و چاپ شدند.
در این میان ترجمه گرجی «شاهنامه»از اهمیت زیادی برخوردار است و در تهیه متن انتقادی «شاهنامه»گرجی،حتی به تهیه متن اصلی نیز کمک میکند.
باید به این نکته نیز اشاره کرد که بهترین شاهنامه خوانهای گرجستان هفتهای یک روز برای ملکه تامارا «شاهنامه» میخواندند.
گرجیها به حماسه قهرمانی و نمایههای میهن پرستانه علاقه زیادی داشتند و به آثار رمانتیکی و اخلاقی نیز بیتوجه نبودند.
همچنین از نامه سیاح روحانی به نام برناردی (سده هفدهم میلادی) چنین برمیآید که گرجیها «داستان بیژن و منیژه»،«رستم نامه»و «داستان بهرام گور»را بیشتر میخوانند.
گفتنی است در سال ۱۹۳۴ در تئاتر دولتی مسکو جشن هزاره فردوسی با شکوه فراوان برگزار شد و الف. س.ینوکدزی (رئیس کمیته دولتی شوروی پیشین) آن را افتتاح کرد.و در این مراسم نویسندگان و ادیبان مشهوری از جمله استادان عینی،لاهوتی،سعید نفیسی،تاروشلیدزی و…شرکت داشتند و سخنرانان و فردوسی پژوهان جنبه های گوناگون کتاب و سراینده اش را بررسی کردند.در مطبوعات نیز مقالات و گزارش هایی در این باره به چاپ رسید.
به هر حال شور و شوق و علاقه گرجیها به فردوسی و «شاهنامه»را میتوان در دردمندی گرجیها دانست که محتوای پهلوانی و میهن خواهانه و آزادی پرستانه شاهنامه را درمانی بر آن دردها میدانند.از این روست که فردوسی در قلب گرجیها جایگاهی سزاوار دارد.
جریان شاهنامه شناسی در گرجستان در سالهای بعد ضعیف نشد،چنان که در سال ۱۹۵۹ رساله «سرچشمههای فارسی نسخه گرجی شاهنامه»نوشته پروفسور د.ی.کوبلدزی به زبان گرجی در تفلیس چاپ و منتشر شد.
از نقدهایی که بر کتاب مذکور نوشته شد روشن میشود که مؤلف ترجمههای گرجی «شاهنامه» را با اصل اثر مقایسه کرده و به نتیجه های مهمی دست یافته است، نتیجه هایی که برای شاهنامه شناسان بسیار مفید است.از جمله اینکه می تواند در تهیه متن علمی و انتقادی «شاهنامه» کمک رساند.
در زمینه شناخت فردوسی و «شاهنامه»کارهای بزرگی را انجام داده است. «شاهنامه» تنها شاهکاری برای ایرانیان نیست بلکه بشریت متمدن حق دارد به آن افتخار کند.
در گرجستان نسل جدید فردوسی شناسان به میدان آمدند و سنتهای ارزشمند استادان خود را ادامه دادند.
در سال ۱۹۶۰ م در تالار مرکزی دانشگاه دولتی تفلیس کنفرانس علمی دانشجویان دانشگاه های قفقاز برگزار گشته که در آن نگارنده و دکتر یوسف اکبروف شرکت داشتیم (ما آن زمان در دانشگاه دولتی خجند تحصیل می کردیم).
در این کنفرانس، ایران شناس مشهور گرجستان پروفسور گوهریه گزارشی پر محتوا در موضوع ترجمههای گرجی «شاهنامه» فردوسی عرضه کرد که مورد استقبال همگان قرار گرفت.پروفسور گوهریه پس از سه سال رساله ارزشمندی را به نام «فردوسی» در تفلیس و به زبان گرجی به چاپ رساند.این کتاب در مجموعه «روزگار آدمان نجیب»چاپ شد و بخش مهمی از آن به موضوع قدر فردوسی و «شاهنامه»در گرجستان اختصاص یافته است.
نفوذ «شاهنامه»در گرجستان در دهه هفتاد ۷۵-۱۹۷۰ مرحله تازه ای را شروع کرد و کار ترجمه تازهای از شاهنامه آغاز شد.در این کار ادیبان شناخته شده گرجی تادوا و شالواشویلی کمر همت بستند.
ترجمه های ماگالی تادوا در تذکره «نظم خاور»به چاپ رسیدند و مورد استقبال قرار گرفتند.به دنبال این سه داستان از «شاهنامه» پادشاهی منوچهر، داستان سیاوش و داستان کیکاوس در ترجمه ب.شالوا شویلی انتشار یافت.
سال ۱۹۷۷«داستان سیاوش»به شکل کتابی مستقل به چاپ رسید که مترجم آن شالوا شویلی بود.
الکساندر گوهریه در مقدمه کتاب میگوید که ترجمه های باستانی «شاهنامه» به زبان گرجی اکنون تنها اهمیت علمی و تاریخی دارند و بنا بر این ترجمه دقیقتر و بدیعیتر ضروری است.
همچنین سینماگران تاجیک در سالهای ۱۹۷۰، ۱۹۷۲ و ۱۹۷۶ مجموعه تلویزیونی «داستان رستم»، «رستم و سهراب»و «داستان سیاوش»را نیز ساختند که نقش های اصلی را هنرپیشه های قفقاز اجرا کرده اند -چنان که اوتار کباردزی (گرجی) در نقش ساده کاووس و پولاد و اتایوف (آسی) در نقش رستم بودند.
از دهه هشتاد ترجمه «شاهنامه»در گرجستان سرعتی تازه گرفت.ماگالی تادوا،الکساندر گوهریه و ن.بارتیان به کار ترجمه پرداختند و از آغاز «شاهنامه» تا کشته شدن پیران را در سه جلد آماده چاپ کردند.
جلد نخست این کتاب در سال ۱۹۹۱ چاپ و منتشر شد.
بدر الدین جویا میگوید: تصمیم بر این بوده است که رساله تادوا درباره «شاهنامه»،فهرست ساخته ر. مورگوشیا درباره «شاهنامه»،رساله پژوهشگر تادوا، فهرست کامل آثار فردوسی و بخشهای «شاهنامه»در گرجستان و نیز کتاب پروفسور تادوا با عنوان «مضمون مختصر شاهنامه»چاپ و منتشر شوند که کتاب اخیر هر چند «مختصر» نام داشت، برگردان همه داستان های «شاهنامه»را دربر میگرفت.
متأسفانه نمی دانیم که آیا این تصمیم ها جامه عمل پوشیدند یا خیر.امیدواریم جنگ خانمان سوز داخلی که دامن گرجستان را در چنگ گرفته است این نیتهای نیک را در کام آتشین خود فرو نبرده باشد.
برگرفته از کیهان فرهنگی | فروردین و اردیبهشت ۱۳۷۶ شماره ۱۳۲