مقاله
معمای آمیزش انسان هوشمند و نئاندرتال
?گشایش معمای زمان آمیزش انسان هوشمند و انسان نئاندرتال
تحلیل دی ان ای یک انسان که ۴۵ هزار سال قبل می زیست به دانشمندان کمک کرده دریابند اجداد ما اولین بار چه زمانی با نئاندرتال ها آمیزش داشتند.
نقش فرد در تاریخ
جنبش سوسیالیستی که با «بهار مردم» در اروپا در پی وقوع انقلابهای ١٨۴۴ آغاز شده و در انترناسیونال اول اوج همبستگی کارگران کشورهای مختلف را نشان داده بود در بحبوحه جنگ جهانی اول و زیر بار موج ناسیونالیسم و وطنپرستی در انترناسیونال دوم از هم پاشید و احزاب سوسیالیست کشورهای اروپایی، با پشتیبانی از طبقات حاکم در جنگ جهانی اول، این تاریخ کوتاهمدت و باشکوه را کنار گذاردند.
سالروز درگذشت احمد قوام
به مناسبت ۳۱ تیرماه، سالروز درگذشت احمد قوام
چرا نام قوام در قضاوتی نادرست و مغرضانه با خیانت مترادف شد؟
احمد قوام، نخستوزیر دوران پهلوی اول و دوم که در بسیاری از تحولات تاریخ معاصر ایران نقش پررنگی داشته است، ۳۱ تیرماه سال ۱۳۳۴ بر اثر عارضه قلبی درگذشت. به همین مناسبت سراغ کتاب «در تیررس حادثه» نوشته حمید شوکت رفتیم تا نگاهی گذرا به زندگی این شخصیت سیاسی داشته باشیم.
چرا نام قوام در قضاوتی نادرست و مغرضانه با خیانت مترادف شد؟
خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- نقش قوام در به امضا رساندن فرمان مشروطیت و نظامنامه انتخابات؛ دخالتش در خلع سلاح مجاهدان در ماجرای پارک اتابک؛ مقابلهاش با ناآرامیهای خراسان و گیلان؛ نگاهش به نقش و اهمیت روزافزون آمریکا؛ چگونگی رویارویاش با شوروی و کارزاری که بر سر آذربایجان برپا شده بود؛ و سرانجام، تلاش نافرجامش در تیر ماه ۱۳۳۱ همه، نشان از نقش او در تاریخ معاصر ایران دارد.
حمید شوکت در کتاب «در تیررس حادثه» زندگی سیاسی قوامالسلطنه را مورد بررسی قرار میدهد و اطلاعات بسیاری درباره برهههای حساس زندگی این شخصیت سیاسی تاریخ معاصر ایران پیش روی خواننده میگذارد.
دوران کودکی یک نخستوزیر
شوکت درباره دوران کودکی قوام چنین مینویسد: «احمد قوام در تهران دیده بر جهان گشود. پیرامون دوران کودکی او آگاهی چندانی در دست نیست؛ همینقدر میدانیم که میرزا مهدی خان شقاقی، طراح ساختمان بهارستان و مسجد سپهسالار، سه سال پیش از تولد قوام، طرح خانهای را برای پدر او کشیده بود: «به جناب معتمدالسلطنه پسر قوامالدوله آشتیانی معرفی گشتم و عمارتی برای ایشان طرح و نقشه کشیدم.» در کتاب دارالخلافه تهران نیز آمده است که معتمدالسلطنه در تهران خانهای در محله دولت داشت. میتوان گمان کرد دوران کودکی احمد در این خانه سپری شده باشد.
احمد به دنبال تحصیلات متداول و مرسومی که در آن روزگار برای فرزندان صاحب مال و مکنت فراهم بود، به سیاق نویسی و ادبیات فارسی و مقدمات عربی و «حسن خط و انشاء» مشغول شد. او همراه برادرش حسن، نزد شیخ علی نوری و سید عبدالکریم لاهیجی در مدرسه مروی به تحصیل معانی و بیان منطق پرداخت و تا اندازهای علوم معقول و منقول آموخت. محمد گلپایگانی، معروف به ادیب گلپایگانی، نیز معلم هر دو آنان بود. قوام « علوم جدید» را نزد مسیو بارنشو فرانسوی و ولیالله خان نصر فراگرفت. همچنین گفته شده است که برای «تکمیل تحصیلات عالیه راهی اروپا شد و در پاریس، در مدرسه حقوق (رشته علوم سیاسی) مشغول تحصیل گردید.» ادعایی که بر صحت آن دلیلی نیافتم. سید ابوالحسن علوی مینویسد: «تحصیلات ایرانی و عربی او کامل است و خط و انشاء او بسیار نیکوست. زبان فرانسه قدری میداند.» دو تن از مخالفان سرسخت او، ابوالفضل قاسمی و مهدی فرخ، در این باب تصویر دیگری ارائه میدهند.
قوام در خط خوش شهره بود
او ادامه میدهد: «بی هیچ شبههای، قوام از همان نوجوانی «انشاء رسائل و خط خوش شهره بوده.» خط شکسته نستعلیق را بس استادانه مینوشت و در خط نستعلیق نیز چند اثر زیبا از وی به یادگار مانده است. مهدی بیانی در کتاب احوال و آثار خوشنویسان به زیبایی و قدرت و امتیازی که در این آثار نشان داده شده است، اشاره میکند؛ قدرت و امتیازی که راه او را به دربار ناصرالدین شاه و پیمودن مدارج ترقی هموار کرد. او در سال ۱۲۷۳ شمسی مناجات منظوم علی بن ابیطالب را به خط نستعلیق نوشت و پدرش آن را به شاه تقدیم کرد و احمد جزو خدمه دربار درآمد و به لقب دبیر حضور ملقب گشت. بنا بر گفته فرخ، معتمدالسلطنه آن مناجات را به امین الدوله، دایی احمد، داد و او، توسط درباریان، خواهرزادهاش ا به شاه معرفی کرد. احمد در این دوران ۱۷ سال داشت و در پناه حمایت وهدایت امین الدوله پا به عرصه سیاست مینهاد.»
شباهت قوام و امینالدوله
نویسنده کتاب «در تیررس حادثه» معتقد است قوام و میرزا علیخان امینالدوله شباهتهای بسیاری با یکدیگر دارند و در این خصوص چنین مینویسد: «سلوک رفتار و سرنوشت احمد بیشباهت به میرزاعلی خان امین الدوله نبود؛ شباهتی که با همه تفاوتها گاه شگفتانگیز مینمود. احمد نیز چون میرزاعلی خان« خطی خوش داشت و شاعری خوش قریحه بود.» هر دو منشی مخصوص شاه شدند و این سرآغاز صعود به قله شهرت، اقتدار و قدرت بود؛ سرآغازی که در فاصلهای کوتاه و شتابی تند بر خود گرفت و هر دو به وزارت و اندکی بعد به صدارت رسیدند. گویی دیگر جهان به کام آنان بود و هر دو، روزگاری دیگر در چرخشی تند و ناخواسته در شمار نخست وزیران ناکام ایران درآمدند.
غرور ویژگی هر دو بود. امینالدوله «از تواناییهای خود در زمینه سیاست، دیپلماسی، امور مالی، قانون و مسائل مربوط به سیاست خارجی» تعریف میکرد و قوام نیز رهرو همین راه بود. هر دو، دل در گرو زندگی اشرافی داشتند. امینالدوله خانه زیبایی در تهران ساخت که پارک و باغی مصفا داشت و ظروف نقره و چینی آن را از خارج سفارش داد و خواهرزادهاش، احمد، ساعت گرانبها و به روایتی هزار دست لباس داشت و «عمارت قشنگ و گلکاری باغ او در تهران ضربالمثل بود.»
هر دو در پی اصلاح نظام مالی و اداری کشور و تجدید سازمان ارتش بودند و ارتش به فرمان هیچ یک درنیامد. هر دو میخواستند از خارجه وام بگیرند؛ یکی از بلژیک و هلند یا آلمان و فرانسه و دیگری از آمریکا. یکی میخواست گمرکات را به آنان واگذارد و دیگری امتیاز نفت را، و هر دو در برابر مخالفت روس و انگلیس ناخواسته کنار کشیدند. باکی نداشتند اگر منتسب به همکاری با بیگانگان شوند، که غوغای عوام برنمیتابیدند و نجات ایران را نه در رویارویی با قدرتهای استعماری، که در بهرهجویی از کشمکش و رقابت آنان با یکدیگر جستوجو میکردند. هر دو به عضویت در فراماسونری منتسب بودند و به جمهوریخواهی متهم شدند و هر دو پنجه در پنجه علما افکندند و بر خاک نشستند.
سَر و سِر قوام با مشروطهخواهان
شوکت درباره انگیزههای مشروطهخواهی قوام و حمایت او از سران مشرطه چنین مینویسد: «قوام که در پی سقوط امینالدوله از کار برکنار شده و همراه محسن خان امینالدوله و همسرش به سفر فرنگ رفته بود، چندی بعد در پی صدرات عینالدوله به تهران فراخوانده شد تا به عنوان منشی مخصوص صدراعظم مشغول کار شود. چنین به نظر میرسد که از همینجا با مشروطه خواهان در «سَر وسِر» بود و آنان را از تحولاتی که در دربار جریان داشت با خبر میساخت. گاه پیشاپیش از تصمیمات عین الدوله که به استبداد شهره بود آگاهشان میساخت و گاه نزد صدراعظم برایشان به شفاعت برمیخاست تا از تقصیرشان بگذرد.
مشروطهخواهی قوام را به دلایلی گوناگون مرتبط دانستهاند. برخی آن را منتسب بدان میدانند که از نوجوانی عشق و علاقه به فلسفه جدید از خود نشان میداد و با آزادیخواهان در تماس بود. و یا صحبت از آن میکنند که وقتی «جنجال عدالتخانه و مشروطه خواهی در تهران برخاست، مشروطه خواهان بر آن شدند تا چند نفر از محارم شاه را در باطن با خود همراه کنند تا در خلوت، ذهن شاه را به مشروطیت و مقاصد آن مآنوس نمایند و در این میان از کوششهای سید محمد طباطبایی در جلب و همکاری اعلم الدوله، پزشک مخصوص و قوامالسلطنه، وزیر رسائل، نام میبرند.
در همین ارتباط سندی به خط قوام در دست است که نشان میدهد شماری از مشروطهخواهان متنی را به امضا رساندهاند که طی آن، از مجاهدت برای «تحصیل فرمان مشروطیت و برقراری حریت تا سرحد امکان» سخن در میان است. نکته مهم در این «قسم نامه» تکیه بر این اصل است که «وسیله آقایان قوامالسلطنه و وزیر همایون و خلیلالله خان اعلمالدوله، شاه را آماده اعطای فرمان مشروطیت نماییم و هواخواهان درباری خود را به فعالیت و زمینهسازی برای قبولیت شاه و مبارزه با مخالفین و اعداء عدالت تشویق نماییم.» همین مطلب و به ویژه نقش قوام در آن روزهای بحرانی در دربار نشان میدهد که نظر تقی زاده مبنی بر آن که او نقشی در تحولات آن روزگار نداشته و داخل آدم نبوده است از اعتبار چندانی برخوردار نیست.
شاید ادعای پر تفرعن تقیزاده پیرامون بیاهمیت بودن نقش قوام، حاکی از آن باشد که تقیزاده، به عنوان سرآمد آزادیخواهان، بر کوششهای به دور از جنجالی که در راه مشروطیت انجام میگرفت عنایتی نداشته و بیاعتنا مانده باشد؛ کوششهایی که دستیابی و تحقق حکومت قانون را، به ویژه در آغاز کار، بر اصلاحات و مبارزهای آرام و عاری از تکاپوی انقلابی استوار کرده بود؛ مبارزهای که اگرچه با ازخودگذشتگی و هوشیاری و توجه به راه و رسم مبارزه در شرایط استبدادی انجام میگرفت، اما بر بردباری تکیه داشته و عاری از تنشها و هیجانات معمول بود. قوام بیگمان نماینده چنین گرایشی شمرده میشد.
آخرین نبرد نافرجام قوام
در این کتاب درباره وقایع تیرماه ۱۳۳۱ آمده است: «تیرماه ۱۳۳۱، ماه ناکامیها، ماه آخرین نبرد نافرجام قوام برای بازگشت به قدرت و نجات ایران بود. او در تدارک چنین بازگشتی که زمینههای آن را از مدتها پیش هموار ساخته بود، چهار هفته پی از سقوط مصدق، برای نخستینبار با میدلتون، سفیر انگلیس، در تجریش ملاقات کرد. جزییات این ملاقات پنهانی که به توصیه هندرسون، سفیر آمریکا، صورت گرفته بود، حاوی نظریات کارگزار سیاست بریتانیا در ایران پیرامون ضرورت سقوط کابینه مصدق و جایگزینی آن با دولتی جدید بود؛ جزئیاتی که از کوشش همه جانبه قوام برای جلب رضایت خاطر میدلتون در انتخاب وی به عنوان جانشین مناسب مصدق حکایت میکرد. او، پیشاپیش، در جریان گفتگویی سه ساعته با هندرسون، به چنین تفاهمی دست یافته بود.
سرانجام، در مهمانی شام سفیر ترکیه در ۱۸ خرداد ۱۳۳۱، که با تدارک قبلی برای ملاقات هندرسون و قوام ترتیب یافته بود، به انزوای سیاسی او پایان داده شد. قوام با شرکت در ضیافتی رسمی پس از سالها کنارهگیری، بازگشت خود را به صحنه نبرد اعلام میکرد. بازگشتی که حضور سردار فاخر حکمت رئیس مجلس، حسین علاء، وزیر دربار، و ابراهیم حکیمی و علی منصور، نخست وزیران سابق، و سفرای چند کشور اروپایی نیز در این مهمانی به میان آمد و آن این که هندرسون از اقوام با عنوان «جناب اشرف» یاد کرد؛ عنوانی که در کلام سفیر آمریکا، از تایید او در مقام نخست وزیر آتی ایران حکایت میکرد.
با انتشار اطلاعیه نخست وزیری قوام، که از آن به عنوان یکی از دلایل مهم سقوط او در تیرماه ۱۳۳۱ یاد شده است، تحولاتی که بر مبنای برکناری مصدق و روی کار آمدن قوام انجامیده بود، با چرخشی پرشتاب و ناگهانی رو به رو شد. متن تند اطلاعیه که در محتوا و کلام از صراحتی چشمگیر برخوردار بود، به اعتراض و شورشی دامن زد که در تاریخ معاصر ایران با عنوان «قیام سی تیر» نقش بسته است. از آن پس، نام او که خود را به درستی «کشتیبان» سیاستی دیگر میدانست، در قضاوتی نادرست و مغرضانه با خیانت مترادف شد. قضاوتی که در تکراری مکرر، نسل در نسل، وجدان جامعه را پیرامون این رخداد تاریخی شکل بخشیده و با ارزیابیهایی شتابزده، شعار را محک سنجش و احساسات را جانشین تعقل ساخته است.» ایبنا/
سنجش خواجو و خواجه در شیوه سخنوری
بیستمین نشست از مجموعه «درسگفتارهایی درباره خواجوی کرمانی» به بررسی شیوه شاعری «خواجو و خواجه» اختصاص داشت که با سخنرانی میرجلالالدین کزازی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
روایتگر بزرگ مردم عادی
درباره استادم باستانی پاریزی؛ روایتگر بزرگ مردم عادی
مجید تفرشی (تاریخنگار و سندپژوه مستقل در آرشیو ملی بریتانیا)
۳۵ سال از نخستین باری که کتابی را از محمدابراهیم باستانی پاریزی در دست گرفتم و خواندم و ۲۶ سال از نخستین باری که در مهر ۱۳۶۴ در کلاس درس گروه تاریخ دانشگاه در کلاس درس باستانی پاریزی حاضر شدم، میگذرد. به نظرم درس تاریخ محلی یا جغرافیای تاریخی بود. آن روز برای من که اتفاقی، از سر تفنن و بر اساس فال و قرعه انتخاب رشته کنکور، وارد عرصه تاریخ نشده بودم و تا همان موقع هم سابقه تالیف و نگارش داشتم، اتفاقی بس مهم و روز از یاد نرفتنیای بود. هنوز بعد از گذشت بیش از یک ربع قرن، شیرینی آن روز از کامم بیرون نرفته است.
دو نکته از آن نخستین کلاس درس هنوز در ذهنم برق میزند. آن روز باستانی با صراحت و ملاحت به آن جماعت دانشجوی پرشور و بعضا مدعی گفت: «به شما بگویم که توقع نداشته باشید که همه شما از این کلاس مورخ و محقق خارج شوید. اگر در بین شما دو، سه نفر مثل اقبال آشتیانی و امثال او یافت و پرورانده شوند ما به مرادمان رسیدهایم. بقیه شما هم اگر کارمند و مدیر و سبزیفروش و کاسب و خانهدار موفقی شوید ما را بس.» نکته دیگری که باستانی در آن کلاس نخست به ما گفت این بود: «اگر آمدهاید که با تاریخ خواندن در دانشگاه تهران مورخ و نویسنده شوید، ول معطلید. اینجا محلی است برای آشنایی با مقدمات کار و تلنگرهای اولیه. باقیش بر عهده خودتان است و جنم و همت شما.»
برخی از همکلاسیهای ما در آن زمان با انتقاد از باستانی که در کلاسش آرام و شمرده سخن میگفت و روایت میکرد، بهغلط تصور میکردند که وظیفه استاد این است که در مدت کوتاه یک ساعت و نیم حضورش در کلاس درس همانند قرص و آمپول عمل کرده و علوم اولین و آخرین را در کوتاهترین زمان ممکن به جان و روان دانشجو وارد کند. حال آنکه باستانی و فرهیختگانی مانند او وظیفهشان بازخوانی و روخوانی تحقیقات خودشان و دیگران در کلاس درس نبود. نکاتی که باستانی در کلاس درس ارایه میکرد شاید برخی از نظر کمی به نظر نمیآمد، ولی از نظر کیفی و محتوایی فرازهای هوشمندانهای بود که از نظر من عصاره و چکیده دانش و تجربه علمی و همچنین خوشهای سخاوتمندانه از زندگی، زمانه و کارنامه او بود که از ساعتها روخوانی و جزوهنویسی مرسوم در کلاسهای دانشگاه پربارتر بود و دانشجوی مستعد و کوشمند و باسواد را به اندیشه و تحقیقی ژرفتر رهنمون میکرد. خوب یادم میآید که در آن زمان، عدهای از دانشجویان – و حتی استادان- با نیش و کنایه میگفتند که باستانی پاریزی مورخ جدی نیست و اغلب به موضوعات کماهمیتی مثل زندگی مردم عادی، ولایات دورافتاده و خانوادههای کماهمیت میپردازد که در تاریخ جایگاه مهمی ندارند. من در آن زمان به لحاظ غریزی و کمی تجربه متوجه بیپایه بودن این دیدگاه و ارزش انکارنشدنی پژوهشها و آثار امثال باستانی پاریزی بودم ولی چند سالی طول کشید تا بهطور اساسی و علمی به اهمیت واقعی و جایگاه کمنظیر استادم پی ببرم.
در طول چند سالی که از نزدیک با موسسات دانشگاهی و آرشیوهای اسناد تاریخی در غرب و به خصوص بریتانیا همکاری و مراوده دارم، دریافتهام که سه عرصه تاریخ خانوادهها، تاریخ محلی و تاریخ مردم چه جایگاه ویژه و بیبدیلی در مطالعات تاریخی در جهان دارد. این ارزشگذاری از دو وجه قابل تامل است. از یک سو بدون بررسی دقیق مسایل مختلف ولایات مختلف و تحولات محلی، پژوهش در تاریخ خانوادهها و زندگی مردمان، به خصوص لایههای زیرین جامعه هرگز نمیتوان به درستی و کمال تاریخ یک ملت را نوشت. دیگر آنکه مطالعات تاریخ محلی، تاریخ خانوادهها و تاریخ مردم پل ارتباطی است بین تاریخنگاری حرفهای و مخاطبان عام و راه نجاتی است برای رهانیدن تاریخ از رشتهای خاص برای مخاطب خاص. اکنون مطالعات تاریخ محلی، خانوادهها و مردم از جایگاه ویژه، فاخر و غیرقابل انکاری در عرصه تاریخنگاری در جهان برخوردار است. در ایران نیز، به خصوص در سالهای اخیر، به تدریج این قبیل تحقیقات، ارزش و جایگاه خود را بازیافته است. این البته پیامد و نتیجه تلاشهای بیدریغ و بیادعای باستانی پاریزی بهعنوان پیشاهنگ این قبیل مطالعات در ایران و جهان فارسیزبان است. برای نمونه و برای نشان دادن حوزه پژوهشهای باستانی پاریزی، بر اساس آمارهای رسمی منتشرشده، در آرشیو ملی بریتانیا، که یکی از بزرگترین و پرمراجعهترین آرشیوهای جهان است، حدود دو سوم مراجعهکنندگان، کسانی هستند که در پی تحقیقات مطالعات محلی و خانوادهها هستند و دیگر محققان اعم از پژوهشگران تاریخ سیاسی و دیپلماسی و دیگر رشتهها جمعا یک سوم مراجعان به این آرشیو را تشکیل میدهند. متاسفانه در ایران عدهای تصور کردهاند که تاریخنویسی برای مردم و مخاطب عام لزوما به منزله سخیفنویسی و تاریخنگاری کمارزش و کممحتوا یا رونویسی از کار دیگران است. حال آنکه هنر و مهارت باستانی پاریزی در آن است که بدون کاستن از ارزش و وزن علمی و پژوهشی اورژینال بودن کارش، با درآمیختن تاریخ با حکایات جذاب، آموزنده و خواندنی، به تعبیر خاص خودش: «تاریخ تلخ را با شیر و شکر بیامیزد و به کام مردم شیرین کند.»
یکی دیگر از نکاتی که از باستانی پاریزی و آثار او آموختم، توجه به مدیران میانه و محلی و ارزش آنان در شناخت تحولات تاریخی است. ما در ایران غالبا به زندگی شاهان و وزیران و حداکثر نمایندگان مجلس توجه داریم. توجه خاص باستانی پاریزی به زندگی افراد کمتر شناختهشده یا در تاریخ مورد توجه قرار گرفته نشده بسیار ستودنی و مرجعی مهم است. این اهمیت آنجا بیشتر نمایان میشود که توجه داشته باشیم که اطلاعات ما از مسوولان محلی و مدیران میانه ایران بسیار کم است و بانک اطلاعاتی جدی و منبع قابل اعتماد یکپارچهای در ایران در اینباره وجود ندارد. یکی دیگر از نکاتی که از استادم باستانی پاریزی آموختم و امیدوارم هرگز از یاد نبرم، مساله بررسی اشتباهات توسط خود پژوهشگر و به تعبیر خاص باستانی «خودمشت و مالی» است. عرصه پژوهشهای تخصصی و به خصوص تاریخی، گاهی حس ناپسندی را به آدمی القا میکند که از انتقاد سالم دیگران آزرده شود و خود نیز به بازنگری و اصلاح اشتباهاتش دست نزند. باستانی از نخستین کسانی در ایران بود که با شهامت با اذعان به این اصل بدیهی که انسان جایزالخطا و بلکه واجبالخطا است، شجاعانه، بیش از دیگران و پیش از دیگران به اشتباهات و سهویات نوشتههای خود توجه کرده است.
دیگر نکتهای که از باستانی باید یاد کنم اصطلاح مشهور او درباره «آرشیو و مارشیو» است. باستانی به من یاد داده این است که آرشیو به معنای محلی برای حفظ و طبقهبندی و ارایه اسناد به علاقهمندان و پژوهشگران است. در واقع اهمیت و کمال یک آرشیو به باز بودن در آن به روی محققان است. اگر چنین نباشد باید به آن مرکز به جای آرشیو عنوان مارشیو داد که در واقع گنجی است که ماری بر سر آن نشسته و مانع استفاده عمومی از آن میشود و بود و نبود آن یکسان است.
آخرین نکتهای که از استادم محمدابراهیم باستانی پاریزی به یادگار دارم این است که برخلاف توهم عوام و حتی برخی از کوتهاندیشان عرصه تاریخنگاری، اسناد تاریخی، چه منتشر شده و چه منتشر نشده، اوراق یکبار مصرفی نیستند که با استفاده یک محقق یا حتی انتشار کامل آنها از اعتبار ساقط شوند و دیگر به درد کس دیگری نخورند. باستانی معتقد است که دهها و صدها نفر میتوانند روی یک سند تاریخی کار کرده و تحقیقات و نظرات متفاوتی را بر اساس آن سند انجام دهند. چنان که خود باستانی در آثار مختلفش با مهارت و استادی مفاهیم و مطالبی را از منابع و اسناد بیرون کشیده و عرضه کرده که چندین محقق قبل از او که بر روی همین منبع کار کرده بودند به آن توجهی نکرده بودند. روزنامه شرق/
شکل گیری زبان فارسی
شکل گیری زبان فارسی | ژیلبر لازار، ترجمه مهستی بحرینی
١- بیست سال پیش در مجموعه ی مقالاتی که به کوشش گروهی از پژوهشگران در یک جلد به خاطره ی و. مینورسکی اهدا شد، مقالهای به چاپ رساندم که در آن ضمن تجزیه و تحلیل مقدمه ی ابن مقفع درباره ی زبانهای ایرانی، بر معانی گوناگون نامهای پهلوی، پارسی و دری تاکید کردم (لازار، ١٩۷١). من موضوع یاد شده را بدین مناسبت برگزیده بودم که در میان مباحث فراوان مورد علاقه مینورسکی، تاریخ زبانها همواره یکی از موضوعهایی بود که توجه او را به خود جلب میکرد. اکنون که دادههای تازه امکان تکمیل این مقاله را به من میدهد، خوشوقتم که آن را به نشانه ی احترام، همراه با درودهای دوستانه به تاریخدان دیگری که او هم علاقه ی ویژه ای به تاریخ زبانها ابراز میدارد، پیشکش کنم.
فردوسی در گرجستان
اشاره:
«قدر فردوسی در قفقاز» عنوان رساله ای از دکتر ولی صمد است که در ذیل گزیده بخشی از آن با نام «فردوسی در گرجستان» از نظرتان می گذرد.
شایسته می دانیم از آقای پژمان ناصری که این مطلب را تهیه کردند سپاسگزاری کنیم.
مردم فرهنگی و باستانی گرجی به فردوسی علاقه زیادی دارند. بسیاری از دانشمندان معروف گرجستان مانند یو.ن.مار،د.ی.گوبدزی، یو.م.آبولادزی، الف.گ.بارامدزی، الف.الف.گوهریه،م.تادوا، د. علی یوا، ب.شالوا شویلی درباره فردوسی و «شاهنامه» او مقالات سودمندی نوشته اند.
محوطۀ حسنلو
حسنلو تپه بزرگ و مدوری به قطر تقریبی ۲۸۵ تا ۲۵۰ متر و ارتفاع ۲۰ متر از سطح رودخانه گدار است. این تپه بین دو دهکده امینلو و حسنلو از طرف مغرب و مشرق قرار گرفتهاست. ساکنان اولیه تپه حسنلو احتمالاً قوم مانایی بودهاند که تمدن وسیع و درخشانی از خود به یادگار گذاردهاند. از اشیاء مکشوفه در این تپه چنین به نظر میرسد که آثار مفرغی آنها کاملاً قابل مقایسه با آثار مفرغی لرستان یعنی قوم کاسی است و شاید خویشاوندی میان این دو قوم موجود باشد.
تپه حسنلو ابتدا را یک هیئت تجاری ایرانی در سال ۱۳۱۳ خورشیدی کاوش کرد و در سال ۱۳۱۵ سر اورل اشتین دانشمند انگلیسی چندین گمانه در آن حفر کرد و مقداری هم اشیاء به دست آورد. در سال ۱۳۲۶ یک کاوش تجارتی فردی به نام فرهادی انجام داد که محمود راد بازرس فنی این حفاری بود. در سال ۱۳۲۸ از طرف اداره کل باستانشناسی علی حاکمی به اتفاق محمود راد مأمور کاوش علمی در این تپه باستانی شدند. مقدار زیادی از اشیاء حسنلو که امروزه در موزه ایران باستان دیده میشود را این هیئت علمی به موزه تهران آورده است. گزارش حفاری این هیئت در جلد اول گزارشهای باستانشناسی در شهریور ماه ۱۳۲۹ چاپ شده است.
باستانشناسی پارینهسنگی ایران
نقشۀ باستانشناسی پارینهسنگی ایران کاری از شاهین آریامنش تقدیم علاقهمندان به باستانشناسی پیشازتاریخ بهویژه پارینهسنگی میشود. این نقشه در قالب فایل پیدیاف با قابلیت چاپ روی کاغذ A4 تا A0 تهیه شده است. این نقشه به صورت پیوست در کتاب باستانشناسی پارینهسنگی ایران منتشر شده است.
Fravashi Journal |telegram.me/fravashi©
آفرین ادیب
کتاب آفرینِ ادیب، جشننامۀ استاد ادیب برومند به پاس هفت دهه فعالیت ادبی، فرهنگی، هنری و میهنی استاد ادیب برومند شاعر ملی ایران به کوشش شاهین آریامنش در سال ۱۳۹۳ در شرکت سهامی انتشار منتشر شد. این کتاب شامل مقالههای علمی، یادداشت و شعرهایی از نویسندگان و شاعران است که متن پی دی اف این کتاب به تفکیک در فرهوشی منتشر شده است.
آفرینِ ادیب، جشننامۀ استاد ادیب برومند
به کوشش: شاهین آریامنش
چاپ اول: ۱۳۹۳ – ۸۵۴ صفحه
شمارگان ۱۱۰۰ نسخه – بها: ۵۵ هزار تومان
ناشر: شرکت سهامی انتشار