پژوهشگری که شیوه تحقیق علمی تاریخ …
زندهیاد استاد عباس اقبال آشتیانی، از مورخان و محققان بهنام معاصر است. وی شیوه تحقیق علمی را در ایران رواج داد و از پایـهگـذاران سـبک جدیـد تـاریخپژوهـی در ایـران بهشمار میرود. وی کاملترین کتاب را درباره تاریخ مغول نوشته است. به مناسبت سالروز درگذشت این پژوهشگر برجسته مروری بر کارنامه علمی او خواهیم داشت.
زندهنام اقبال در سال ۱۲۷۶ خورشیدی در شهر آشتیان دیده به جهان گشود. او به همراه خانواده خود در کودکی به تهران کوچ کرد. پس از چند سال تحصیل در مکتبخانه به سبب آشنایی خانوادگی به مدرسه «شرکت گلسـتان» رفت. پس از اتمام دوره سه ساله این مدرسه، اقبال جوان بـا مسـاعدت ابوالحسـن فروغـى، بـه دارالفنون راه یافت. پس از پایان تحصیلات در دارالفنون، به پیشنهاد فروغی در همانجا بـه تدریس پرداخت و به تدریج در دیگر مدارس تهران همانند «دارالمعلمین» که توسط فروغی تأسیس شده بـود، و نیـز مـدارس سیاسـی و نظـام کـار، آموزگـاری را پـی گرفـت و بـه تـدریس فارسـی، تـاریخ و جغرافیـا مشـغول شـد.
شیوه اصلی اقبال، آموختن درس زندگی به شاگردانش
مجتبی مینوی که در همین سالها اقبال را دیده بود، درباره شیوه تدریس او مینویسد: «در سال ۱۲۹۶ خورشیدی برای نخستین بار او را دیدم. گویا نخستین سال معلمی او بود، از همان سال حس میکردم که این معلم بـا دیگـر معلمـان تفاوتی چشمگیر دارد، چرا که سبک او در تدریس همچون دیگر معلمها نبود. او در پی تربیت شاگرد بود. اگر چه تـدریس تاریخ و جغرافیا به او واگذار شده بود، شیوه اصلی وی آموختن درس زندگی به شاگردانش بود و اصرار داشت که کتابهای شخصیاش را برای مطالعه به دانشآموزان قرض بدهد.» اقبال در همان سالهای آموزگاری به واسطه تصدی معاونت کتابخانه معارف مدرسه دارالفنون به کتابها و منابع تاریخ ایران دسترسی پیدا کرد. کار نویسندگی را در سال ۱۲۹۷ خورشیدی با مجله «دانشکده» آغاز کرد. دانشکده مجلهای بود که توسـط ملـکالشـعرای بهار منتشر میشد. همکاری با مجله «فروغ تربیت» نیز که به سرپرستی محمدعلی و ابوالحسن فروغی چاپ و نشـر میشد از دیگر کارهای علمی او بود که نام اقبال را در پـژوهشهـای ادبـی و تـاریخی بر سر زبانها انداخت.
اقبال همچنین سفرنامهها و دفتر خاطرات اروپاییانى را که در سده نوزدهم میلادى به ایـران سـفر کردهاند به فارسى ترجمه کرد و مقالات بیشماری در مسـائل گونـاگون ادبـى و تـاریخى و اجتمـاعى، در مجلـه یادگـار و مجلات دیگر چاپ کرد.
از عباس اقبال آثار ارزشمند و نفیس بسیاری بر جاى مانده است که از آن میان میتوان به «تاریخ اکتشافات جغرافیائى و تاریخ علم جغرافیا»؛ «تاریخ ایران از بدو خروج چنگیز تا ظهور امیر تیمور»؛ «تاریخ مفصل ایران از استیلای مغول تا اعلان مشروطیت» «جغرافیاى ایران در خارجه»؛ «خاندان نوبختى»؛ «خدمات ایرانیان به تمدن عالم»؛ ترجمهها: «سه سال در دربار ایران» تألیف دکتر فوریه «تاریخ مختصر ایران»؛ تألیف پاول هرن؛ «طبقات سلاطین اسلام»؛ «ماموریت ژنرال گاردان در ایران»؛ «ناپلئون و اسلام»؛ «یادداشتهاى ژنرال تره زل»؛ تصحیح متون: «دیوان معزى»؛ «حدائقالسحر»؛ «بیان ادیان»؛ «تجارب السف» اشاره کرد.
تصحیح «معالم العلماء» متن عربی تألیف ابن شهر آشوب، تصحیح «تبصره العوام فی معرفه مقاماتالانام» منسوب به سید مرتضی ابن داعیحسین رازی، تصحیح «شاهنامه» فردوسی، تصحیح کلیات دیوان عبید زاکانی، «مطالعاتی درباره بحرین و جزایر و سواحل خلیج فارس»، تصحیح «مجمل التواریخ» تألیف میرزا محمد خلیل مرعشی صفوی، تصحیح «شرح قصیدهعینیه» (ابن سینا) در احوال نفس ، تصحیح ذیل بر سیرالعباد سنائی از حکیم اوحد الدین طبیب رازی از دیگر آثاری است که اقبال آنها را تصحیح کرده است.
حفظ استقلال تاریخنگاری ایران و پایبندی به شیوه علمی
تسـلط بـه علـوم تـاریخی نظیـر خـوانش سند و تصحیح نسخه خطـی و مسـلط بـودن بـه زبـانهـای اروپـایی موجـب غنـیتـر شـدن تألیفـات اقبال شـدند. اقبال نیز ضمن حفظ استقلال تاریخنگاری ایران، به شـیوه علمـی تـاریخنگـاران غربـی پایبنـد بود. روش تـاریخنگـاری او متفـاوت بـا پیشـینیان و معاصرانش بود چراکه موضوعات فرهنگی، اقتصادی و هنری را به تاریخ راه داده بود. به نوشته اقبال «برای نوشتن تاریخ هر قوم بایـد حـوادث را طبقهبندی کرده و در آداب و عادات تمدن و سیاست و امور اجتماعی و وقایع نظامی و مصالح ایام صلح توجه به جزئیـات و خصوصیات داشت. نوع دیگر از تاریخنگاری، تاریخنگاری علمی است.
این نوع تاریخنگاری که با تأثیر مدنیت و تمدن غربی در ایران همراه بود، موضوع تاریخ را از واقعهیابی و ثبت سرگذشت شهریاران و جنگها گذرانـد و بـه تحـولات اجتمـاعی و جریانهای تاریخی منحرف گردانید.» اقبال بر این باور بود که رویدادهای تاریخی، به ویژه دگرگونیهای بزرگ، در «سیر اجتماعی زندگانی ملل آنی و تصادفی نیستند، بلکه هر واقعه تاریخی معلول علل و اسبابی است که از سالها قبل از ظهور چنان واقعه ای زمینه را مساعد میکرده است اما این اسباب و علل از دید کسانی که به نظر سطحی در وقایع و حوادث تاریخی مینگرند […] و هر واقعه و امری را به یکی از علتهای ظاهری آن از قبیل ظهور یا رگ یک تن از افراد بشر یا به اراده و هوی و هوس تنی دیگر منسوب میدارند پنهان است.»
اقبال نیز همانند تاریخنگاران روشمند وظیفه تاریخ را پرورش روحیه میهندوستی میدانست و معتقد بود «با آموزش تاریخ باید غرور ملی بار دیگر در هموطنان معاصر ما شعله زند و خرمن سستی و تنپروری را در وجود ایشان سوخته آنان را به اقتدا به اجداد با عظمت خود وادارد.» اقبال، فلسفههای تاریخ و بهویژه فلسفههای تاریخ هگل و مارکس را سبب گمراهی تاریخ پژوهان میدانست و میگفت: «هگل و مارکس چون غرضشان تاریخنویسی نبوده و تاریخ را فقط برای اثبات منظورهای خود به عنوان شاهد ذکر میکردهاند از خط تحقیق علمی منحرف شده و نتوانستهاند در استخراج حقایق تاریخی از نظر قبلی خالی بمانند. کسی میتواند بهتر به کشف حقایق تاریخی موفق شود که برای اثبات و تایید اغراض مخصوص در تاریخ پی شاهد و مثال نگردد یا به اصطلاح نظر قبلی نداشته باشد.» این پژوهشگر برجه ایرانی اسناد کتبی اصیل را یگانه منبع راستین برای نگارش تاریخ میدانست.
اقبال؛ مولف کاملترین کتاب تاریخ مغول
کتاب ارزشمند و ماندگار «تاریخ مفصل مغول» کامـلتـرین تالیف در زبـان فارسـى درباره این دوره از تاریخ ایران است. اقبال در بحثی با عنوان «حکمیت تاریخ در باب چنگیز» میگوید در این که چنگیزخان از جمله خونخوارترین و بیرحمترین جهانگشایان تاریخ بوده شکی نیست، اما او «یک نفر بیابانگرد بیغرضی بوده است که برای غلبه بر اقوام و قبایلی که همه همجنس او محسوب میشده و در خونخواری و بیرحمی نیز از او سلیمتر نبودهاند وسیله دیگری جز قتل عام و حکم شمشیر نداشته و این طریقهای بوده است که آن را جمیع همسایگان او در حق هم اجرا می کردهاند. کشتار بی نظیر سلطان محمد خوارزمشاه از مردم سمرقند در سال ۶۰۹ ق. و تعرض لشکریان پدر او به مردم عراق در سال ۵۹۰ق. و قتل و غارت تفلیس در سال ۶۲۳ق. به دست پسر او سلطان جلالالدین […] از همین قبیل بوده و در شناعت با طرز کشتار و رفتار مغول فرقی نداشته است.»
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)