میراث فرهنگی

میراث فرهنگی یک ملت، نشانه‌هایی از تاریخ یک فرهنگ و یک ملت به شمار می‌رود که روح آن ملت در وجود آنها جنبۀ ابدیت و نوینی به خود می‌گیرد. میراث فرهنگی یک ملت بیانگر هویت فراموش‌نشدنی آن مردم است و عامل مؤثری در جهت شناختن خویش و شناساندن خود به دیگران به شمار می‌رود.
دکتر پرویز ورجاوند

باستان‌شناس و باستان‌شناسی

در قرن اخیر، دو علم هستند که تاریخ را گسترش داده‌اند: یکی از جهت زمانی و دیگری از جهت مکانی. اول به قول رشتی‌ها از دومی شروع می‌کنیم: آن علم که تاریخ را از محدودیت مکانی نجات داد علم فضا بود. موشک فضاپیما آدمی را یه قاره ششم – که ماه باشد – برد و صفحه یا بهتر بگویم جلد ششمی بر پنج جلد تاریخ عالم افزود که البته هنوز اول کار است، ولی ما می‌دانیم که شب دراز است و قلندر بیکار. اما علم نخست که از محدودیت زمانی تاریخ را نجات داد، همین باستان‌شناسی بود، که وقتی دید از پیش نمی‌شود جلو رفت و راه آتیه بسته است، از پشت شروع به کاوش کرد و گفت: از این راه نشد، از آن راه، باستان‌شناس تاریخ را به پیش از اسلام برد و وقتی دید کسی با او درنیفتاد، پس به پیش از میلاد آشنایش کرد و آنگاه تاریخ‌های پیش از المپیک را برایش خواند و چون دید عالم ابتدا ندارد و کسی هم به حرفش ایراد نمی‌گیرد حالا بحثی پیش کشیده که عنوان تاریخِ پیش‌ازتاریخ دارد و نقطه اتکای آن هم همان چند تا سفال و کاسه کوزه شکسته است و چند تا سنگ سرتیز – که باستان‌شناس روی آن کار می‌کند – و دو سه تا نقش‌ونگار ابتدایی شکسته بسته پنجه کلاغی که فی‌المثل در غار هوتو یا تپه گیان به دست می‌آورد. تاریخ هفت هزار ساله را می‌خواهد هفتاد هزار ساله کند. ما تاریخ را از این نمی‌توانیم جلو ببریم ولی باستان‌شناسی چاه را پای دریا کنده. ما را به هزاره‌های دور و دراز پیش‌ازتاریخ دارد پیوند می‌دهد ... .
باستان‌شناسی دارد صفحات و فصول این کتاب را به تدریج پیدا و وصله‌پینه می‌کند و در دسترس اهل تاریخ می‌گذارد. او سرنا را از سر گشادش به صدا درآورده است و اتفاقاً آهنگ دلپذیری نیز از آن برخاسته است. باستان‌شناسی هر چه بیشتر به آن طرف وارد می‌شود، در واقع بیشتر آب به آسیاب کهنۀ تاریخ می‌ریزد. باستان‌شناسی تاریخ را از اوهام و خرافات نجات می‌دهد، تارهای عنکبوتی بعضی افسانه‌ها که خود ما مورخین اصرار داریم آنها را بر گرد حوادث تاریخی ببینیم، باستان‌شناسی آنها را پاره می‌کند و دور می‌اندازد و حقیقت را روشن می‌کند. اگر این نیروی افشاگر باستان‌شناسی نبود، هنوز هم اهل تاریخ، مثل مگس که در دام نیرومند عنکبوتی گرفتار شده باشد، فقط در حول‌وحوش همان تارها «وزوز» می‌کرد ... .
زنده‌یاد استاد دکتر محمدابراهیم باستانی‌پاریزی

سرانجام انسان نئاندرتال و پیدایش

neandertalشاهین آریامنش: سرانجام انسان نئاندرتال و پیدایش انسان هوشمند در جهان یکی از کلیدی‌ترین بحث‌ها در میان انسان‌شناسان جهان است و دیدگاه‌های گوناگونی در این باره گفته شده است. از آن روی که این موضوع در میان انسان‌شناسان و باستان‌شناسان پارینه‌سنگی ایران نیز طرفدار دارد بر آن شدیم تا گفتگویی را با متخصصان در این باره داشته باشیم. از همین روی دو تن از متخصصاناین حوزه یعنی آقایان فریدون بیگلری (دکتر در باستان‎شناسی) و حامد وحدتی‌نسب (دکتر در انسان‎شناسی) را برای این گفتگو در نظر گرفتیم که آقای بیگلری به دلیل مشکلاتی نتوانستند در این گفتگو شرکت کنند. با این حال با آقای حامد وحدتی‌نسب استادیار گروه باستان‌شناسی دانشگاه تربیت مدرس در تاریخ سوم آبان ماه ۱۳۹۱ خورشیدی گفتگوی بلندبالایی درباره‌ی این موضوع و دیگر موضوع‌های باستان‌شناسی پارینه‌سنگی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید.

آریامنش: درود بر شما. گفتگو را با انسان‌ریخت‌ها آغاز می‌کنیم. قدیمی‌ترین انسان‌ریخت چه زمانی وارد ایران شده و از چه گونه‌ای بوده است؟
حامد وحدتی‌نسب:سلام. در این باره تنها می‌توان بر اساس مدارک باستان‌شناسی اظهار نظر کرد و نه مدارک انسان‌شناسی، چرا که ما در ایران مدارک مستقیم انسان‌شناسی مربوط به سنگواره‌های انسانی بسیار کم داریم؛ اما مدارک باستان‌شناسی یعنی همان چیزهایی که انسان‌ها از خود به جای گذاشته‌اند و بر اساس فن-گونه‌شناسیِ این نوع از دست‌افزارهای سنگی و مقایسه‌یآن‌ها با نمونه‌هایی که از آفریقا و یا پیرامون ایران به دست آمده به ویژه از مناطقی که همراه با اسکلت‌های انسانی بوده، به طور حتم انسان راست‌قامت و یا گونه‌ای از آن در ایران زندگی می‌کرده است. اما درباره‌ی زمانحضور اینگونه‌ی انسان با قطعیت نمی‌توانیمسخن بگوییم و سن دقیق آن را مشخص کنیم. همان‌طور که می‌دانیمسن‌یابی‌ها یا مطلق هستند و یا نسبی. چون هیچ محوطه‌ای که مربوط به انسان راست‌قامت باشد در ایران کاوش نشده است -البته بهاستثنای غار دربند که هنوز از نتایج گاهنگاری آن اطلاعی ندارم-بنابراین سن‌یابیمطلقی مختص به این انسان در ایران وجود ندارد. به لحاظ سن‌یابی نسبی عدد و رقم‌هایی همچون ۳۰۰، ۴۰۰ و۸۰۰ هزار سال گفته می‌شود اما تا زمانی که محوطه‌ای را کاوش دقیق نکرده باشیم و سن‌یابی دقیقی انجام نشده باشد،نمی‌توانیم عددی را ارائه بدهیم. الآن مرسوم و در کتاب‌های درسی نوشته شده است که «کَشَف‌رود» مربوط به ۸۰۰ هزار سال پیش است، اما این عددی است که کاملاً بر مبنای گاهنگاری نسبی ارائه شده است. کسانی که در کشف‌رود کار کرده‌اند چنین گفته‌اند که رسوبات آنجا مربوط به پلیئستوسن میانی است. پلیئستوسن معمولاً از ۱ میلیون و ۸۰۰ هزار تا ۱ میلیون و ۷۰۰ هزار سال پیش آغاز می‌شود و پلیئستوسن میانی یعنی تقریباً ۸۰۰ هزار سالپیش. بنابراین بهتر است درباره‌ی محوطه‌هایی که مبنای سن‌سنجی آن‌ها نسبی است عددی بیان نکرد. ما تنها می‌توانیم چنین بگوییم که بقایای دست‌افزارهای انسان از دوره‌ی پلیئستوسن میانی یافت شده است و این انسان یا نوعی از «انسان راست‌قامت» (تصویر ۱) بوده یا یک نوعی از انسان که به «انسان هایدلبرگ» یا «انسان هوشمند باستانی» پرآوازه گشته است. در واقع گونه‌شناسی و فناوری ابزاری یکی از این گونه‌های انسانی را که پیش از انسان نئاندرتال زندگی می‌کرده‌اند، در برخی محوطه‌های ایران داریم.

vahdatinasab

دکتر حامد وحدتی‌نسب

آریامنش: چرا در ایران سنگواره‌ی انسانیِ کمی داریم؟
وحدتی‌نسب: خب دلایل بسیاری دارد. مهم‌ترین دلیلش این است که در ایران کاوش‌های معدودی در زمینه‌یپارینه‌سنگی انجام شده است. فکر نکنم محوطه‌های کاوش شده‌یپارینه‌سنگی در ایران به تعداد انگشتان دو دست برسد که بیشتر این‌ها نیز پیش از سال ۱۹۸۰ میلادی کاوش شده‌اند. در همان محوطه‌هایی که کاوش شده سنگواره‌های انسانی اندکی به دست آمده‌اند. برای نمونه در «اشکفت گاوی» که مایکل رُزنبرگ کاوش کرد بقایای انسانی منتسب به پارینه‌سنگیجدیدپیدا کرد. کارلتون کوون از غار «تَمتَمه» استخوانی را یافت که بعداً فهمیدند که استخوان انسان نیست. کوون از محوطه‌ی بیستون یا پناهگاه صخره‌ای شکارچیان یک قطعه استخوان ساعد پیدا کرد که خودش بر این باور بود که استخوان انسان است که پژوهش‌های بعدی نیز این دیدگاه را تایید کرد و بر اساس لایه‌ای که از آن پیدا شده بود به احتمال بسیار مربوط به انسان نئاندرتال یا یک انسان عصر پارینه‌سنگی میانی است. چند تا دندان هم داریم که از پناهگاه صخره‌ای«وَزمه» در استان کرمانشاه یافت شده‌اند. کمی عجیب است با اینکه تعدادی محوطه کاوش شده بقایایانسانیچشمگیری پیدا نشده که من عمده‌ترین دلیلش را کمبودکاوشمی‌دانم. همیشه هم غار «شانه‌در»(تصویر ۳) در کردستان عراق را مثال می‌زنم که در واقع در زاگرس قرار دارد و در همان اقلیمی است که ما هم در این سوی زاگرس داریم و کار می‌کنیم که بزرگ‌ترینمجموعه‌ی اسکلتی انسان نئاندرتال یعنی ۱۰ نمونه در جهان است. خب اگر نئاندرتال‌هادر آنجا زندگی می‌کرده‌اند دلیلی ندارد که ما نتوانیم در این سوی زاگرس چنین بقایایی بیابیم. بنابراین از آن روی که کاوش‌های چندانی انجام نشده است چیز خاصی نداریم.

neanderthal-2

تصویر ۱. انسان راست‎قامت (هومو ارکتوس)

آریامنش: پیرامون ایران در محوطه‌هایی چون «دمانیسی» گرجستان و «تشیک‌تاش» ازبکستان سنگواره‌های انسانی یافت شده بنابراین باید تنها دلیل را انجام نشدن کاوش‌های باستان‌شناسی دانست!
وحدتی‌نسب: بله؛ کمی هم به بخت و اقبال مربوط است. چنانکهمی‌دانیم فرایند سنگواره‌شدن بسیار تصادفی روی می‌دهد. دانشمندان همواره به شوخی و مزاح می‌گویندسنگواره‌شدن مانند بردن در بخت‌آزماییمی‌ماند.این اتفاق در هر جایی رخ نمی‌دهد. نمی‌توان انتظار داشت در هر محوطه‌یپارینه‌سنگی که دست‌افزار سنگی دارد کاوش انجام داد و سنگواره پیدا کرد. برای نمونه در محوطه‌ی«دمانیسی»(تصویر ۲)گرجستان به هنگامکاوش در یکمحوطه‌یتاریخی، به طور اتفاقی به مجموعه‌ی مهمی از یک نوع ابتدایی از انسان راست‌قامت یا «انسان کارگر» دست یافتند. پس از یافت شدن این سنگواره‌ها در گرجستان و ازبکستان کاوش‌های بسیاری انجام گرفت که در ازبکستان دیگر نمونه‌ای از این دست پیدا نشد، هرچند در گرجستان تعداد بیشتری از این نوع انسان یافتگردید کهبرخیپژوهشگران به آن «انسان گرجی»می‌گویند.

آریامنش: آیا می‌توان چنین بیان کرد از آن روی که در ایران پیش از انقلاب و همچنین پس از انقلاب تا حدود ۱۰ سال پیش متخصص پارینه‌سنگیِ ایرانی نداشته‌ایم به این دوره توجهی نمی‌شده است و برخی از داده‌ها از دست رفته‌اند؟ برای نمونه پیش از انقلاب در سال ۱۳۵۳ آقای علی‌اکبر سرفراز کاوشی را در غار شکارچی انجام می‌دهد و از این غار بقایای اسکلت انسانی پیدا می‌کند اما تا آنجایی که می‌دانم بر روی این اسکلت‌مطالعه‌ای انجام نمی‌شودو از میان می‎رود؛ چه بسا آن اسکلت‌ متعلق به انسان‌ پارینه‌سنگی بوده‌ است.

neanderthal-3

تصویر ۲. محوطه‎ی دمانیسی در گرجستان که از آن بقایایی «انسان کارگر» (هومو ارگستر) به دست آمده است

وحدتی‌نسب:کاملاً درست است. ضمن اینکه کسی درباره‌یبقایای انسانی غار شکارچی اطلاع دقیقی ندارد و چه بساکه متعلق به انسان‌های متاخر بوده باشند. یکی از مهم‌ترین دلایل این است که متخصصی نبود که در این زمینه به کار بپردازد. حال شاید پرسش بعدی شما این باشد چرا متخصص نداشتیم؟ تیپ کاوش‌هایپارینه‌سنگی خیلی زود وارد ایران شد. کارلتون کوون که از پیشگامان کاوش‌هایپارینه‌سنگی بود در سال ۱۹۴۹ وارد ایران شد یعنی ما ۶۰ سال پیشینه‌ی برخورد با این کاوش‌ها و دیدن آن را دست‌کم در میان علاقه‌مندانداشته‌ایم؛ اما می‌بینیم کسی به سوی این دوره نرفت که این جای بحث بسیاری دارد. خیلی‌ها چنین بیان می‌کنند که علاقه‌یباستان‌شناسان و دانشجویان باستان‌شناسیِ کشورهایی همچون ایران که دوران تاریخی باشکوهی داشته‌اند، به دوران تاریخی بیشتر است و به خاطر فراوانی داده‌ها و همچنین جذاب بودن دوران تاریخی به دورانپارینه‌سنگی توجهی نمی‌شود. مانند ایتالیا، مصر و یونان که آن‌ها نیز همچون ایران هستند. این کشورها به اندازه‌ای دوران تاریخی باشکوهی دارند کهاین دورانبر روی دوران پیش از تاریخ به ویژه پارینه‌سنگی سایه می‌افکند.دلیلدیگرمی‌تواندسختیزیاد و مشکلات خاص کاوش در دوره‌یپارینه‌سنگی باشد.کاوش باستان‎شناسی از یک نظر مثل کاری است کهکارآگاهان پس از رسیدن به صحنه‌یجنایت انجام می‌دهند. یعنی با کنار هم قرار دادن شواهد و مدارک به جای‌ماندهسعی در بازسازیتصویریمی‌کنندکهاکنوندیگرنیست و در گذشته رخ داده است. خب طبق این مثال هرچه زمان کمتری از انجام جنایت گذشته باشد مدارکبیشتری موجود است و هر چه زمان بیشتری گذشته باشدمدارککمتر. در کاوش‌هایپارینه‌سنگی با کمترین و شکننده‌ترین نوع مدارک مواجه هستیمکهکارتحلیلداده‌ها را به مراتب سخت‌تر از دیگردوره‌ها می‌کند.

neanderthal-4

تصویر ۳. غار «شانه‎در» در کردستان عراق که از آن ۱۰ اسکلت انسان نئاندرتال یافت شده است

آریامنش: وضعیت گاهنگاری پارینه‌سنگی ایران چگونه است؟
وحدتی‌نسب:پارینه‌سنگی ایران همانند پارینه‌سنگی خاور نزدیک و لوانت و طبیعتاً پارینه‌سنگی اروپا و آسیای میانه طبقه‌بندیمی‌شود. گاهنگاری پارینه‌سنگیه مه‌ی این مناطق از گاهنگاری پارینه‌سنگی آمریکا، استرالیا و آفریقا متمایز است. پارینه‌سنگیخاورمیانه، اروپا و آسیای میانه به ۴ مرحله تقسیم می‌شود. پارینه‌سنگی قدیم، میانی، جدید و فراپارینه‌سنگی. پارینه‌سنگی قدیم را بر اساس گاهنگاری‌هایی که در آفریقا داریم، می‌دانیم که از ۶/۲ میلیون سال پیش شروع می‌شود. اما در خارجِآفریقا نزدیک به ۲ میلیون سال پیش شروع می‌شود. این دوره تا حدود ۲۵۰ هزارسالپیش ادامه دارد که پس از آن وارد پارینه‌سنگی میانی می‌شویم که با ظهور یک انسان جدید همزمان است که انسان نئاندرتال نامیده می‌شود. این مرحله تا حول وحوش ۴۰هزار سال پیش ادامه پیدا می‌کند که با ظهور یک انسان جدید به نام انسان هوشمندهمزمان است. از ۴۰هزار سال تا۱۸هزار سال پیش را پارینه‌سنگی جدید می‌گویند و از ۱۸هزار سال پیش تا ۱۴ یا ۱۳ هزارسال پیش را فراپارینه‌سنگی می‌نامند. بازه‌ی زمانی ۱۴ یا ۱۳ هزارسال پیش تا ۱۲ یا ۱۱ هزارسال پیش را میان‌سنگی می‌گویند.

آریامنش: در واقع از پارینه‌سنگی میانی انسان نئاندرتال ظاهر می‌شود!
وحدتی‌نسب:پارینه‌سنگی میانی را به اعتبار حضور نوع جدیدی از انسان و به تبع آن تغییراتی که در زیست، معیشت و فناوری ساخت دست‌افزارهای سنگی رخ می‌دهد به عنوان یک دوره‌ی جداگانه در نظر می‌گیرند.

neanderthal-5

تصویر ۴. انسان نئاندرتال، گونه‎ای که از انسان هایدلبرگ پدید آمده است

آریامنش: از آنجایی که بحث ما درباره‌ی انسان نئاندرتال است می‌خواستم بدانم که انسان نئاندرتال چه ویژگی‌هایی دارد؟
وحدتی‌نسب:بستگی دارد که به انسان نئاندرتال (تصویر ۴) از کدام دید بنگریم. برپایه‌ی یک دیدگاه سنتی و قدیمی زمانی که عوام از واژه انسان غارنشین استفاده می‌کردند آن را مترادف با انسان نئاندرتال می‌دانستند و ویژگی‌های بسیار بّدّوی و ابتدایی برای آن تصور می‌کردند که از هوش چندانی برخوردار نبوده است. در ذهن همه‌ی ما نیز هم‌اکنوناینتلقیوجود دارد و طبیعتاً اگر کسی شخصی را نئاندرتال بنامد چندان به مذاقش خوش نمی‌آید؛ که این به پس‌زمینه‌ی ذهنی منفی بازمی‌گردد که برای دهه‌هامنتشر می‌شد که نئاندرتال یک نوع انسان غارنشین،کودن، وحشی و بدوی بوده است. آنچه که ما امروزه به لحاظ علمی از این نوع انسان می‌دانیم این است که نئاندرتال، قد کوتاهی نسبت به میانگین قدی انسان‌های امروزی داشته و همچنین اندام تنومندی داشته است. اگر بخواهیم یک مثال بزنیم می‌توانآن‌ها را با اسکیموهای امروزی بسنجیم. یعنی یک نوع سازگاری با آب و هوای سرد و خشن. طبیعتاً شکارورز و جمع‌آوری کننده بوده است. نئاندرتال‌هاشکارگرانِچیره‌دستیبوده‌اند و این طور که از دست‌افزارهای سنگی و همچنین از جراحت‌هایاستخوان‌هایشان پیداست زندگی سخت و درگیرانه‌ایداشته‌اند. به ندرتسنگواره‌های نئاندرتالی پیدا می‌شود که بر روی آن‌هاآثار جراحت نباشد. نوع شکار عمدتاًبه صورت ضربه‌ی مستقیم بوده یعنی شکار را در جایی گرفتار می‌کردند و رو در رو به شکار می‌پرداختند؛ چراکه هنوز به لحاظ فناوری، توان ساخت سرپیکان‌هایپرتابی را نداشته و یا اگر هم شواهدی از این دست وجود دارد بسیاراندکاست. از همین روی تلفات بسیارو نرخ مرگ و میر به نسبت زیادی داشته‌اند؛ طول عمرشان نیز بسیار کمتر از حد نساب‌های امروزین بوده است. نئاندرتال‌ها به ندرت به ۳۰ سالگی می‌رسیده‌اند. بسته به موقعیت،لاشه‌خواری هم می‌کردند و جمع‌آوریهمچنانکهمی‌دانید جز جدایی‌ناپذیرهمه‌ی جوامع شکارگر-گردآورنده بوده است و دانه‌ها،گیاهان،حیواناتکوچک و حشراتجزو جدایی‌ناپذیرِغذایی آنان به شمار می‌رفته‌اند. به لحاظ ریخت‌شناسیِجمجمه،¬نئاندرتال با انسان امروزی تفاوت‌های خاصی داشته که البته این تفاوت‌ها از دید یک متخصص معنی می‌دهد. مثال پرآوازه‌ای گفته می‌شود که اگر صورت یک انسان نئاندرتال را بتراشیم، موهایش را پیرایش کنیم و بر تن او کت و شلواری بپوشانیم و به درون جامعه بفرستیم تا در شهر قدم بزند چنان نیست که مردم به او خیره شوند. یعنی آنقدر به لحاظ ریخت و قیافه از ما متفاوت نبوده است. اما از دید تخصصیِاسکلت‌شناسی، پیشانی عقب رفته‌ترو همچنین قوس ابروهای بسیار برجسته‌ای داشته است. قسمت برجسته‌ی چانه و قوس زیر گونه‌ای نداشته است؛حفره‌یبینی‌اش بزرگ بوده و دندان‌های بسیار بزرگی داشتهاست که در قسمت بیرونی دندان‌هایش آثار فرسایش بسیاریدیده می‌شود که ناشی از استفاده از دندان‌ها برای نگهداری اشیا بوده است. بسیار جالب توجه است که میانگینحجم جمجمه‌ی نئاندرتال از حجم جمجمه‌ی ما بیشتر بوده است و به همین خاطر داشتن جمجمه‌ی بزرگ لزوماً به این معنی نیست که شخص توانا و پیچیده بوده است و از آن طرف به این معنی نبوده است که نئاندرتال‌هاانسان‌های ناتوان و کودنی بوده‌اند. انسانی که توانسته است از ۲۵۰هزار سال تا نزدیک به۲۴هزار سال پیش که آخرین نئاندرتال‌هادر غرب اروپا زندگی می‌کرده‌اندیعنی در بازه‌ی زمانی ۲۲۰هزار سال در شرایط اقلیمی بسیار سخت بر روی زمین دوام بیاورد، زندگی و زادآوری کند نشان می‌دهد که این انسان در بازه‌ی زمانی خودش و در محیطیکه در آن زندگیمی‌کردهسازگاریکاملی داشته و بسیار باهوش بوده است. این انسان بسیار آسان رد حیوانات را می‌زده است، مهاجرت می‌کرده، تغییر آب و هوا را تشخیص می‌داده، مردگانش را دفن و از بیمارانش نگهداری می‎کرده، آتش برمی‌افروخته و از آن استفاده می‌کرده است. با توجه به ظرفیت‌هایذهنی‌ای که داشته و همچنین با توجه به محیطی که در آن زندگی می‌کرده اتفاقاً شکارگر بسیار ورزیده و کارآمدی بوده است.

neanderthal-6تصویر ۵٫ دست‌افزارهای سنگی،داده‌های مناسبی برای تعیین قدمت یک محوطه هستند؟

آریامنش: شما با اصطلاح نئاندرتال ایرانی موافق هستید؟
وحدتی‌نسب:من از شما می‌پرسم که نئاندرتال ایرانی چه هست؟من ترجیح می‌دهم زمانی این اصطلاح را به‌کار ببرم که یک جمجمه یا اسکلتی از یک نئاندرتال که در ایران به دست آمده داشته باشیم. آنچه که ما تا به امروز داریم یک استخوان ساعد است که می‌تواند به احتمال فراوان به انسان نئاندرتال منسوب شود و دست‌افزارهای سنگی انسان نئاندرتال که به فراوانی در ایران وجود دارند. اگر شما به من می‌گفتیدابزارسازیپارینه‌سنگیمیانیِایرانی، آن زمان می‌شددرباره‌ی آن صحبت کرد که آیا چیز خاصی درباره‌ی ایران است یا نه. بنابراین با اصطلاح نئاندرتال ایرانی چندان موافق نیستم.

آریامنش: دست‌افزارهای سنگی،داده‌های مناسبی برای تعیین قدمت یک محوطه هستند؟
وحدتی‌نسب:طبیعتاً در نبود گاهنگاری‌های مطلق آنچه که برای ما می‌ماند مواد فرهنگی باستانی است که ناگزیر هستیم از آن برای گاهنگاری استفاده کنیم. دست‌افزاهای سنگی می‌توانند قدمت را مشخص کنند اما به طور نسبی، چراکهاین گاهنگاری‌ها بازه‌ی زمانی وسیعی را دربر می‌گیرند. اینکه چگونه می‌توانبه صحت و سقم اینگاهنگاری‌هاینسبی بر اساس دست‌افزارهااطمینانکرد این است که بسیاری از این دست‌افزارهای سنگی در محوطه‌های دیگر در کنار سنگواره‌های انسان سازنده‌ی آن‌ها پیدا شده‌اند و ما تردیدی نداریم که این دست‌افزارهای سنگی را انسان نئاندرتال ساخته است چرا که بیش از۵۰ یا ۶۰محوطه‌یپارینه‌سنگیمیانی گاهنگاری مطلق دارند و دست‌افزارهای سنگی در لایه به دست آمده‌اند. همچنین محوطه‌های فراوانی نیز وجود دارند که در آن‌هادست‌افزارهای سنگی در کنار بقایای اسکلتی انسان نئاندرتال به دست آمده‌اند. نکته‌ی دیگر اینکه نئاندرتال‌هاهمان‌گونه که در اسکلت و آناتومی بسیار خاص بوده‌اند، در ساخت دست‌افزارهای سنگی هم بسیار خاص بوده‌اند و از فنون خاصی استفاده می‌کرده‌اندکه ما این فنون را پیش از انسان نئاندرتال بسیار کم می‌بینیم و همچنین پس از نئاندرتال‌ها هم دیگر دیده نمی‌شود. بنابراین خاص بودن این دست‌افزارها کمک می‌کند در جایی که این نوع از دست‌افزارهای سنگی را می‌بینیم با اطمینان بگوییم که این‌ها از آن نئاندرتال‌ها هستند.

آریامنش: انسان نئاندرتال از کدامین گونه‌ی انسان به وجود آمده است؟
وحدتی‌نسب:با توجه به خصوصیات ریختی و شباهت‌هایاسکلتی‌ای که وجود دارد بسیاری از دانشمندان بر این باورند که نیای انسان نئاندرتال، انسان هایدلبرگ(تصویر ۶) یا همان انسان هوشمند باستانی بوده است که در بازه‌ی زمانی ۶۰۰-۷۰۰هزار سال پیش تا ۳۰۰-۲۵۰ هزار سال پیش در آفریقا، اروپا و خاورمیانه زندگی می‌کرده است.

آریامنش: چه می‌شود که انسان نئاندرتال از بین می‌رود؟ اصلاً این گونه از بین می‌رود؟

وحدتی‌نسب:این یکی از کلیدی‌ترین پرسش‌ها در انسان‌شناسی است. این که شما چه پاسخی به این پرسش می‌دهید در واقع جایگاه شما را در بین دیرین‌انسان‌شناسان مشخص می‌کند. اینکه آیا نئاندرتال‌ها اصلاً منقرض شدند یا در ما استحاله شدند یا اینکه ما جزو نوادگان نئاندرتال‌ها هستیم همه ازسناریوهاییهستند که از جانب مکاتبفکری مختلف پیشنهاد می‌شوند. در سده‌های نوزدهم و بیستم بسیاری در اروپا و مجامع فکری به تفکر سنتیِ «تطورِ خطی»باور داشتند که هر چه ما به جلو می‌آییم موجودات پیچیده‌تر، بهتر و به قولی کامل‌ترمی‌شوند که از همان جا هم واژه‌یEvolution را به غلط «تکامل» ترجمه کردند. برپایه‌ی این دیدگاه خط سیرتکاملیِمستقیمی از «انسان راست‌قامت» تا «انسانِ هوشمندِ هوشمندِ»امروزی،یعنی من و شما وجود داشته که در آن میانانسان‌هایی همچون هایدلبرگ و نئاندرتال هم در زمره‌ینیاکان ما قرار می‌گرفته‌اند. در واقع نئاندرتال به انسان هوشمند تبدیل می‌شود و انسان هوشمند به ما یعنی انسان هوشمندِ هوشمند. حوالی دهه‌ی ۸۰ میلادی به این دیدگاه دو ضربه‌ی بسیار مهم وارد شد. یکی تحول اساسی در روش‌هایگاهنگاری بود که نشان داد بسیاری از نمونه‌های سنگواره‌ایِانسانی در لوانت،کهپیش‌تر حد فاصل نئاندرتال و انسان امروزی دانسته می‌شدند (مانند قَفزه و اسخول)، در اصل از نئاندرتال‌های لوانت قدیمی‌ترند. پس نئاندرتال نمی‌توانسته نیایآن‌هابوده باشد. ضربه‌یبعدی ورود مطالعات ژنتیک به باستان‌شناسی و دیرین‌انسان‌شناسیبود. با وارد شدن ژنتیک روشن شد که همه‌یانسان‌هایی که امروزه بر روی کره‌ی زمین زندگی می‌کنند به شدت از لحاظ ژنتیکی به هم شبیه‌اند و این شباهت به قدری زیاد است که نشان می‌دهدانسان هوشمند هوشمند نمی‌تواند بسیار قدیمی باشد. چون هر چقدر زمان سپری می‌شود انسان از نظر ژنتیکی متفاوت‌ترمی‌شود؛ به ویژه اگر در جای‌ها و اقلیم‌های مختلفی نیززندگی کرده باشد این تفاوت‌ها بیشتر و بیشتر می‌شود؛ بنابراین نیاکانِ ما انسان‌های امروزی اگر بخواهند به انسان‌هایی که در۱ میلیون یا۴۰۰-۵۰۰ هزار سال پیش زندگی می‌کرده‌اند بازگردد، باید تفاوت‌هایریختی و به ویژهژنتیکیانسان امروزی بسیار زیاد باشد. با محاسباتی که انجام شد پی بردند که نیایِهمه‌ی ما به خانواده‌ی انسانی بازمی‌گردد که حول وحوش ۱۵۰ یا ۲۰۰هزار سال پیش در آفریقا زندگیمی‌کرده است. این بحثی است که فرضیه‌ای را به نام «خروج از آفریقا» طرح می‌کند. این فرضیه چنین بیان می‌کند: زمانی که نیاکان ما ظاهر شدند، همزمانانسان‌های نئاندرتال در اروپا و خاورمیانه و آخرین بازماندگان انسان راست‌قامت در خاور دور زندگی می‌کرده‌اند. پیدایشنخستین انسان هوشمند از طریقگونه‌زایی بودهاست. شاید شما بپرسید چه کسی نیای انسان هوشمند بوده است؟ که به احتمال زیاد انسان هایدلبرگ بوده است. یعنی از انسان هایدلبرگ دو شاخه جدا می‌شود؛ یک شاخه به اروپا و خاورمیانه می‌آیدو به انسان نئاندرتال تبدیلمی‌شودو شاخه‌یدیگراز آفریقا سر بر می‌آوردوانسان هوشمندمی‌شود.این انسان از این نظر تنها یک«هوشمند» دارد برخلاف ما که«هوشمندِ هوشمند»هستیم.انسان هوشمند فقط از نظر بدنی مدرن بوده و نه از نظر رفتاری و فرهنگی. چیزینزدیک به ۱۰۰ هزار سال زمان نیاز بود تا انسان از نظر رفتارینیز مدرن شود.نزدیک به۵۰ هزار سال پیشانسان هوشمندِ هوشمند از آفریقا خارج می‌شود و به تدریج شروع به مقابله با انسان نئاندرتالمی‎کند. حال چه اتفاقی می‌افتد؟ عده‌ایمی‌گویند این دو نوع انسان یعنی انسان هوشمندِ هوشمند و نئاندرتال به اندازه‌ای با هم تفاوت داشته‌اند که نمی‌توانسته‌اند با همدیگر آمیزش و زادآوری کنند. بنابراین به تدریج در اثر فرایند رقابت و کارایی‌های ذهنیِ پیچیده‌تری که انسان هوشمندِ هوشمند داشته است و تواناییساخت دست‎افزار بهتر، شکار بهتر و از همه مهم‌تر قدرت تکلم بهتری که نسبت به نئاندرتال‌ها داشته و می‌توانسته است کارهای گروهی و اجتماعی انجام دهد در یک فرایند زمانی چند هزار ساله انسان‌های نئاندرتال منقرض می‌شوند و انسان‌های هوشمندِ هوشمند می‌مانندکه ما از نوادگانشان هستیم. عده‌ای دیگر بر این باورند که نه نئاندرتال‌ها را انسان هوشمندِ هوشمند منقرض کرده و نه نئاندرتال‌ها تبدیل به ماشده‌اند؛ بلکه می‌گویند رگ و ریشه‌هایی از انسان نئاندرتال در انسان امروزین وجود دارد و در برخی موارد با همدیگر امتزاج‌های ژنتیکی انجام شده است و در حد دو گونه با همدیگر متفاوت نبوده‌اند. در سال ۱۹۹۷میلادیژنتیک‌دان‌ها برای دانستن تفاوت و یا تشابه انسان نئاندرتال و انسان امروزین، دی‌ان‌ایِ میتوکندری انسان نئاندرتال را استخراج کردند و با دی‌ان‌ایِمیتوکندری انسان امروزین مقایسه کردند و دریافتند که تفاوت بیشتر از آن چیزی است که می‌پنداشتند. این تفاوت نشان می‌دهد که این دو انساننزدیک به ۴۰۰-۵۰۰هزار سال از همدیگر جدا بوده‌اند؛ و این ۴۰۰-۵۰۰هزار سال برابر است با زمانی که انسان هایدلبرگ زندگی می‌کرده است. عده‌ای دیگر در سال ۲۰۰۶ محاسباتی را بر روی کل ژنوم انجام دادند و باز هم به این نتیجه رسیدند که ما با نئاندرتال‌ها متفاوت هستیم. پاسخ کسانی که بر این باورند که ما می‌توانیم در خودمان کمی ویژگی‌های نئاندرتال داشته باشیم به این تفاوت ژنتیکی این بود که این تفاوت‌هامی‌توانستهناشی از این باشد که تعداد زیادی از این انسان‌ها در این بازه‌ی زمانی ۵۰۰هزار ساله که ما از همدیگر جدا شده‌ایم از بین رفته‌اند و بنابراین بسیاری از ترکیب‌های ژنتیکی برایهمیشه از دست رفته‌اند. بر پایه‌ی نظر اینمتخصصانطبیعی است ما خصوصیاتی از نئاندرتال‌هارا در خزانه‌یژنتیکی‎مانداشته‌ایم که با مردن بسیاری از انسان‌هاآنژن‌ها را برای همیشه از دست داده‌ایم.

neanderthal-7

تصویر ۶. انسان هایدلبرگ، نیای انسان نئاندرتال و هوشمند

آریامنش: در واقع ما سه دیدگاه در این باره داریم؟
وحدتی‌نسب:بله؛ طرفداران مکتب میشیگان که در اقلیت هستند هنوز هم به این باور دارند که اروپایی‌های امروزین در اجدادشان نئاندرتال هم دارند. دیدگاه دیگر «خروج از آفریقاست» که نخست توسط استرینگر در موزه‌ی تاریخ طبیعی لندن مطرحشده و سپس در موسسه‌یمنشأ انسان در دانشگاه ایالتی آریزونا پی‌گیریمی‌شود. همچنین موزه‌ی تاریخ طبیعی نیویورک که افرادی همچون «ایان تَتِرسال» و «دونالد جوهانسون» خیلی به دنبال این مسئله هستند و بر این باورند که نئاندرتال‌ها و انسان‌های هوشمند دو گونه‌ی متفاوت بوده‌اند که اگر همدیگر را نیز می‌دیده‌اند مانند سگ و گربه نمی‌توانسته‌اند با هم آمیزش کنند. گروه سومی نیز وجود دارد که می‌گوینداین دو نوع انسان تفاوت‌هایی زیادی داشته‌اندولی در عین حال می‌توانسته‌اند با هم آمیزش کنند اما به خاطر برتری‌هایی که انسان هوشمند نسبت به انسان نئاندرتال داشته در طول زمان از آن موفق‌تر عمل کرده است؛ زادآوری بهتر، خوراک بهتر، پوشش بهتر و همه‌ی این چیزهای بهتر منجر شده است که در یک بازه‌ی زمانی چند هزار ساله انسان نئاندرتال به تدریج حذف و به حاشیه رانده شده و انسان هوشمند بماند.

آریامنش: انسان هوشمند در کجا با انسان نئاندرتال روبه‌رو می‌شود؟
وحدتی‌نسب:یک‌سریمحوطه‌هاییوجود دارد که به لحاظ لایه‌نگارینشان می‌دهدکه در آن‌ها انسان نئاندرتال زندگی می‌کرده است، سپس انسان هوشمند آمده و دوباره انسان نئاندرتال جایگزین انسان هوشمند شده است. در اروپا سنت ابزارسازی «چَتِل‌پرونی» از محوطه‌ی «چتل‌پرون» چنین چیزی را نشان می‌دهد. کسانی به دلیلکاوش‌های بدی که در این محوطه انجام شده و لایه‌های آن به‌هم‌ریختهانتقاد وارد می‌کنند و این دلیل را نمی‌پذیرند. کلیدی‌ترین جایی که بتوان اینرویارویی را مشاهده کرد کوه «کارمل» در فلسطین است. در اینجا محوطه‌هایی با نام‌های«امود»، «اِسخول» و«قَفزه»هست که بقایای انسان هوشمند را دارند که قدیمی‌تر از بقایای انسان نئاندرتال است. در جاهایی مانند غار «تَبون»نئاندرتال‌هایی با قدمت ۲۲۰هزار سالداریم، در قفزه و اسخول (تصویر ۷) انسان هوشمند با قدمت حول وحوش ۱۲۰ تا ۹۰هزار سال و در اَمود بقایای نئاندرتال با قدمت ۶۰هزار سالوجود دارد.دانشمندان بر این باورند اگر باید یک جایی را انگشت بگذاریم که نئاندرتال‌ها با انسان‌های هوشمند صورت به صورت شده‌اندلوانت یعنی کرانه‌ی شرقی دریای مدیترانهبهترینگزینه است. طبیعی هم هست چرا که ساحل شرقیمدیترانه گذرگاهی هست که با کوه و دریا محصور شده است، بسیار باریک است و بر سر راه آفریقا قرار دارد؛ زمانی که انسان از آفریقا بیرون بیاید و بخواهد به سوی اروپا و قفقاز برود ناچار است از آنجا بگذرد و از سویی جای اقلیمی بسیار خوبی به لحاظ منابع آبی و غذایی برای زندگی کردن است.

neanderthal-8

تصویر ۷. جمجمه‎ انسان هوشمند، یافت شده از محوطه‎ی «اسخول» در فلسطین

آریامنش: انسان هوشمند، انسان نئاندرتال را مغلوب کرده است؟
وحدتی‌نسب:در نهایت این کار را کرده است.

آریامنش: انسان هوشمند یا انسان هوشمندِ هوشمند؟
وحدتی‌نسب:این‌طور که شواهد نشان می‌دهدانسانی که از لحاظ اندام مدرن بوده و از لحاظ رفتاری مدرن نبوده، نتوانسته است انسان نئاندرتال را مغلوب کند. یعنی در نخستین مهاجرت انسان هوشمند از آفریقا که حول وحوش ۱۵۰-۱۶۰ هزار سال پیش انجام می‌شود و به لوانت وارد می‌شوند،نمی‌توانندنئاندرتال‌هایی را که آنجا بوده‌اند، مغلوب کنند. به همین اعتبار به این‌ها انسان هوشمند گفته می‌شود نه انسان هوشمندِ هوشمند چرا که این انسان‌ها تنها به لحاظ اندامی مدرن بوده‌اند و از لحاظ رفتاری مدرن نبوده‌اند. آن چیزی که برای غلبه کردن بر گونه‌ای دیگر و گرفتن قلمرو آن گونه نیاز است هوشمندی فکری و فرهنگی است و نه فقط اندام مدرن. این‌ها به لحاظ اندام مانند ما بوده‌اند اما به لحاظ نمایه‌های فرهنگی و ساخت دست‌افزارها و فناوری شکار چندان فرقی با نئاندرتال‌هانداشته‌اند. به همین خاطر زمانی که از آفریقا خارج می‌شوند با جمعیت دیگری به نام نئاندرتال که در لوانت ساکن هستندروبه‌رومی‌شوند. اصلاً یک اصل زیست‌شناختیمی‌گویدگونه‌ای که قبلاً در یک جایی ساکن است به لحاظ اِشرافی که به منابع دارد نسبت به گونه‌یتازه‌وارد برتری دارد، مگر اینکه گونه‌یتازه‌وارد یک فناوری خیلی خاص و فراتر از توان آن یکی داشته باشد که مثال‌های مدرن آن ورود سفیدپوست‌ها به قاره‌ی آمریکا یا استرالیاست؛ اگرچه بومیان آمریکا و استرالیا قبلاً در آنجا ساکن بوده‌اند اما فناوری تازه‌واردان بسیار برتر بوده است. اگر مثلاً افرادی همسنگ بومیان آمریکا وارد آمریکا می‌شدندنمی‌توانستندسرخ‌پوستان را شکست دهند؛ چرا که تا می‌خواستند بفهمند که منابع غذایی کجاست، از بین می‌رفتند. همین اتفاق برای انسان‌های هوشمند نیز می‌افتد و نمی‌توانند با نئاندرتال‌ها مقابله کنند؛ بنابراین بقایای انسان هوشمند که از لحاظ اندامی مدرن است را فراتر از لوانت در هیچ جای دیگر پیدا نکرده‌ایم یعنی انسان هوشمند فراتر از لوانت نتوانسته است حرکت کند؛ ولی در مهاجرت بعدی که این بار انسانی است که هم از لحاظ اندامی مدرن است و هم از لحاظ مغزی و فرهنگی، می‌تواند انسان نئاندرتال را مغلوب کند. این مانند همان مهاجرت سفیدپوستان به آمریکا و استرالیاست. یعنی کسانی وارد می‌شوند که به لحاظ فناوری و اجتماعی بسیار برتری دارند و می‌توانندبومیان را پس بزنند.

neanderthal-9

تصویر ۸. همسنجیِ جمجمه‎ی انسان هوشمند (راست) با جمجمه‎ی انسان نئاندرتال (چپ)

آریامنش: چند سال پیش دیدگاهی بیان شد که ایران یا دقیق‌تر بگویم زاگرس را خاستگاه انسان هوشمندِ هوشمند یا صنعت ابزاری اوریناسی می‌داند. دیدگاهی که باستان‌شناسانی چون مارسل اٌت، فریدون بیگلری، هارولد دیبل و دبورا اٌلژوسکی بیان می‌کنند. با این دیدگاه هم‌داستان هستید؟
وحدتی‌نسب:این دیدگاهی است که در مقاله‌های مختلفی به کوتاهی به آن اشاره شده و هیچ‌گاه به صورت مفصل درباره‌ی آن بحث نشده که بدانیم چرا چنین دیدگاهی بیان شده است؛ بلکه در مقاله‌هایی که این افراد نوشته‌اند در بندها و سطرهایی به این مسئله می‌پردازند. مسئله این نیست که این چیز خوبی است یا بد، هست یا نیست؛ بلکه مسئله‌ی اساسی که دغدغه‌ی ذهنی است این است که چه مدارک و شواهدی داریم که چنین می‌گوییم؟ ما نیاز به محوطه‌های کاوش شده، گاهنگاری شده و مقایسه شده با محوطه‌های دیگر در جغرافیای امروزین ایران داریم که بیاییم چنین ادعایی را بیان کنیم؛ و تا آنجایی که من اطلاع دارم در زاگرس به جز غار «یافته» که دوباره کاوش شده و گاهنگاری دارد و همچنین غار «بوف»محوطه‌ی دیگری نداریم که دست‌کم در یک بازه‌ی زمانی قرار بگیرد که به آن آغاز منشأانسان هوشمندِ هوشمند در ۴۵-۴۰ هزار سال پیشبازگردد. ما در این بازه‌ی زمانی محوطه‌یکار شده،بسیارکمداریم. درست است که داده‌های گاهنگاری مطلقو دست‌افزارهای سنگی نشان می‌دهند که انتشار انسان هوشمندِ هوشمند از شرق به غرب و از خاور نزدیک به اروپا بوده است؛ چرا که گاهنگاری‌های محوطه‌های پارینه‌سنگیجدید هرچه به سوی شرق می‌رویمقدیمی‌ترمی‌شوند. برای نمونه لایه‌های پارینه‌سنگی جدید محوطه‌ی «قصر عقیل» در لبنان به ۴۳-۴۲ هزار سال پیش باز می‌گردند و از محوطه‌هایپارینه‌سنگی جدید اروپا قدیمی‌تر است. خاستگاه و شروع آنچه سنت ابزارسازی «اوریناسی» یا همان مؤلفه‌ی دست‌افزارپارینه‌سنگیجدیدمی‌نامیمرا در لوانت می‌بینیم. حال از لوانت به سوی شرق که بیاییم دیگر چیزی به جز محوطه‌هایمعدود نمی‌بینیم. یعنی محوطه‌های پارینه‌سنگی جدیدی که کاوش شده و دارای گاهنگاری قدیمی باشند و شروع تطور دست‌افزارهای سنگی را که قدیمی‌تر از قصر عقیل باشد را نشان بدهد نداریم. چون این‌ها را نداریم و بیان چنین ادعایی نیازمند این است که چیزهایی را گفته شد داشته باشیم، بنابراین گفتن این دیدگاه در این زمان مستند نیست.

neanderthal-10

تصویر ۹. سرپیکان لوالوا یافت شده از محوطه‎‎ی «میرک» در استان سمنان

آریامنش: در کدام بخش از ایران بیشترین فعالیت‌های پارینه‌سنگی انجام شده است؟
وحدتی‌نسب:بدون اینکه دلیل علمی داشته باشد در زاگرس بیشترین فعالیت‌هایپارینه‌سنگی انجام شده است. زاگرس یک سیستم کوه‌زایی رسوبی دارد و غارهای انحلالی،خیلی خوب در آن شکل می‌گیرند؛ پیدا کردن غارها خیلی ساده‌تر از پیدا کردن محوطه‌های روباز است و به صورت تاریخی نخستین پژوهشگرانی که وارد ایران شدند هم با این ذهنیت که انسان بیشتر وقتش را در غار سپری می‌کرده است -که امروزه می‌دانیماین‌گونه نیست- بیشتر به دنبال غارها بودند و از همین روی فعالیت‌هایپارینه‌سنگی از زاگرس شروع شد. بیشترین تجمع‌ها را در زاگرس به ویژه زاگرس مرکزی داریم.

آریامنش: مهم‌ترین محوطه‌های پارینه‌سنگی قدیم ایران کدام‎اند؟
وحدتی‌نسب:آن‌هایی که بتوان بر روی آن‌ها حساب کرد یکی «اَمَرمِردِگ» در اسلام‌آباد غرب است و دیگری محوطه‌ی«گنج‌پر» در استان گیلان. هر دوی این محوطه‌ها روباز هستند امایافته‎ی سنگی زیاد و خوبی دارند که با اطمینان می‌توان گفت پارینه‌سنگی قدیم هستند. دیگری غار «دربند» است که کاوشگرانش آن را به پارینه‌سنگی قدیم منتسب می‌کنند. بر اساس گونه‌شناسیدست‌افزارها و همچنین گاهنگاری‌های انجام شده که البته من هنوز چیز منتشر شده‌ای از آن نخوانده‌ام اما شنیده‌ها حاکی از این است که آن هم مربوط به پارینه‌سنگی قدیم است. محوطه زیاد داریم اما محوطه‌هایی که داده‌های خوب و ارزنده‌ای داشته باشند این چند تایی بود که نام بردم.

آریامنش: مهم‌ترین محوطه‌های پارینه‌سنگی میانی ایران کدام‎اند؟
وحدتی‌نسب:در این دوره هم محوطه‌های روباز و هم غار و پناهگاه صخره‌ای داریم. همه‌یمحوطه‌ها مهم هستند اما می‌توانگفت شناخته‌شده‌ترین و یا محوطه‌هایی که بیشترین داده از آن‌ها به دست آمده است، یکی محوطه‌ی«شکارچیان» است که آن استخوان ساعد از آن یافت شده است. اگر چه محوطه‌ی کوچکی است اما به لحاظ اینکه نخستین پژوهش در آنجا انجام شده و تنها محوطه‌ای است که بقایای انسانی دارد مهم است. غار «کُنجی» و «قَمَری» و پناهگاه صخره‌ای«گَرارژنه» که در لرستان هستند؛ و محوطه‌ی «هومیان» در کوهدشت لرستان از این نظر مهم است که قدیمی‌ترین گاهنگاری مطلق را در ایران دارد. این محوطه نزدیک به ۱۳۸ هزار سال قدمت دارد که دانشگاه کمبریج آن را انجام داده است. اینقدیمی‌ترین گاهنگاری مطلق از یک محوطه‌ی باستانی تا به امروز در ایران است. البته بایستی منتظر ماند تا گاهنگاری دربند منتشر بشود تادید که گاهنگاری آن چیست. در بین محوطه‌های روباز محوطه‌ی «میرک» را داریم که بسیار بزرگ است و تنوع دست‌افزارهای سنگی بی‌نظیری دارد.

آریامنش: مهم‌ترین محوطه‌های پارینه‌سنگی جدید ایران کدام‎اند؟
وحدتی‌نسب:محوطه‌ی«یافته»(تصویر ۱۰) بسیار مهم است که به تازگی نیز کاوش شده است، همچنین غار «بوف» و پناهگاه صخره‌ای«ورواسی». محوطه‌ی«گرم‌رود ۲» در آمل که آن نیز به تازگی کاوش شدهبه لحاظ داشتن گاهنگاری مطلق بسیار مهم است.

neanderthal-11

تصویر ۱۰. غار «یافته» در استان لرستان که از آن یک صدف سوراخ شده به دست آمده است

آریامنش: چرا در شمال شرق ایران محوطه‌های پارینه‌سنگی کمی وجود دارد؟
وحدتی‌نسب:بیشتر به این دلیل است که در آنجا پژوهش کمی انجام شده است. از سویی نرخ رسوب‌گذاری، مانعی برای پژوهش است و دیگر اینکه وجودزمین‌های کشاورزی که پیاپی زیر کشت می‌رفته‌اند باعث شده است که به سادگی نتوان محوطه‌های روباز را شناسایی کرد و از سویی کار چندانی هم در کوه‌های آنجا انجام نشده تا بتوان پی برد که غارها و پناهگاه‌هایصخره‌ای آنجا به چه صورت هستند. من اِشرافی ندارم اما فکر می‌کنم که سیستم کوه‌زایی آنجا با زاگرس بسیار متفاوت است و توانایی ایجاد غارهای انحلالی را ندارد. در چند بررسی‌ای که در آنجا انجام داده‌ام گروه ما به دنبال محوطه‌های غاری منسوب به پارینه‌سنگی بود که چیزی پیدا نکردیم.

آریامنش: مهم‌ترین محوطه‌های فراپارینه‌سنگی کجا هستند؟
وحدتی‌نسب:در این دوره دیگر محوطه‌ها زیاد می‌شوند و بیشتر محوطه‌هایپارینه‌سنگی جدید لایه‌هایفراپارینه‌سنگی نیز دارند همچون محوطه‌های«گرارژنه»، محوطه‌هایی در «هلیلان» و «فارسان» و دشت «ایذه». نام بردن مهم‌ترینمحوطه‌ها شاید درست نباشد اما وقتی که وارد انتهای فراپارینه‌سنگی یا میان‌سنگیمی‌شویمحاشیه‌ی جنوب شرق دریای مازندران بسیار مهم می‌شود. جایی که محوطه‌های بسیار معروف «هوتو»،«کمربند»، «علی تپه» و «کُمیشان» -که این آخری به تازگیکاوش شده-را در فواصل بسیارنزدیک به هم می‌بینیم.

آریامنش: آیا تطور از پارینه‌سنگی جدید به فراپارینه‌سنگی روندی «برجای» بوده است؟
وحدتی‌نسب:به نظرمی‌رسد که این‌گونه بوده است. در واقع بیشترمحوطه‌های پارینه‌سنگی جدید که در زاگرس کار شده همدارایلایه‌هایپارینه‌سنگی جدید هستند و هم فراپارینه‌سنگی همچون گرارژنه، پناهگاه صخره‌ای شکارچیانِ بیستون، اشکفت گاوی و از همه مهم‌تر پناهگاه صخره‌ای ورواسی. این مسئله و مقایسهدست‌افزارها و تطور معیشتی نشان می‌دهند که روند حرکت از پارینه‌سنگیجدید به فراپارینه‌سنگی،روندی «برجای» بوده است. یعنیمؤلفه‌هایفراپارینه‌سنگی همچون ریز ابزارها، هندسی‌ها و چیزهای دیگر به تدریج از لایه‌های پایینی که به پارینه‌سنگی جدید نزدیک است آغاز می‌شود و در فراپارینه‌سنگی به اوج شکوفایی خود می‌رسد. خیلی هم چیز عجیب و غریبی نیست؛ در دیگر جاهای جهان نیز تقریباً به همین‌گونه است. ما در اینجا دیگر با تغییر نوع انسان روبه‌رو نیستیم. همان انسان است فقط پیچیده‌ترمی‌شود، و مواجه با نوع اقلیم به او دیکته می‌کند که نوع ابزارسازی خود را تغییر بدهد. روابط اجتماعی و نوع الگوهای استقراری‌اش تغییر می‌کند و به سوی ساخت ریزابزارها می‌رود.

آریامنش: چرا دوره‌ای به نام فراپارینه‌سنگی داریم؟
وحدتی‌نسب:به این دلیل که این دوره، دوره‌ای انتقالی از پارینه‌سنگی به آغاز یکجانشینی‌ها در حالت ابتداییاست. دوره‌ای است که انسان به طور کامل یکجانشین نشده است اما در حال فراهم کردن یک‌سری مقدمات یکجانشینی همچون ابتدایی‌ترینفرم‌هایاهلی‌سازی گیاهان و جانوران، تغییرات بنیادین در شکارورزی و همچنین تغییرات بنیادین در نمادگرایی و ساخت زیورآلات است. دانشمندان بر این باورند که در فراپارینه‌سنگی نگاه انسان به محیط خودش و همچنین به ماهیتوجودی انسان، بسیار متفاوت می‌شود و برای نخستین بار است که تصویر انسان را در نقاشی‌ها در غارها می‌بینیم. یعنی بر اساس پیچیدگی روابط اجتماعی به یک اعتماد به نفسی رسیده است که خودش را تصویر می‌کند. تا پیش از این دوره انسان همواره جانوران را به تصویر می‌کشیدهاست اما در این دوره انسان بیشتر خود را به تصویرمی‌کشدکهآن همبیشتر در حال شکارکردن و به دنبال جانوری بودن است که در واقع در حال نشان دادن قدرت خودش است. حال چرا همچنان پارینه‌سنگی گفته می‌شود با افزودن یک پیشوند «فرا» به خاطر اینکه جوامع هنوز شکارورز و جمع‌آوری کننده هستند بنابراین نشانه‌هایپارینه‌سنگی را دارند و «فرا» را به این دلیل می‌افزایند که در حال گذار از این دوره هستند و آماده‌ی وارد شدن به دوره‌ایمی‌شوند که میان‌سنگی و سپس نوسنگی نامیده می‌شود که در این دورهاهلی‌سازیگیاهان و جانوران کامل شده است.

آریامنش: چه فرقی بین میان‌سنگی البرز و فراپارینه‌سنگی زاگرس است؟
وحدتی‌نسب:این پرسش دشواری است. نخست اینکه بر سر نامیدن فراپارینه‌سنگی و میان‌سنگی اجماعی کلی وجود ندارد؛ برخی پیشنهاد کرده‌اند که به مناطقیمیان‌سنگی گفته شود که مستقیم و یا غیر مستقیم تحت تأثیریخبندان‌های بزرگ بوده‌اند. پس میان‌سنگی شامل عرض‌های شمالی می‌شود که به طور مستقیم و یا غیر مستقیم تحت تأثیریخبندانبوده‌اند. در آخرین عصر یخبندان یک‌سری از جانوران بزرگ‌پیکرمانند ماموت، گوزن غول‌آسا و کرگدن پشمالو منقرض می‌شوند؛ جانورانی که اغلب غذای انسان بوده‌اند. بنابراین تغییراتی در معیشت انسان رخ می‌دهد. از سویی میزان دی‌اکسید کربنِ جو به اندازه‌ایمی‌رسد که اجازه می‌دهد کشاورزی به صورتی که امروزه دیده می‌شود شکل بگیرد. برخی پیشنهاد می‌کنند عرض‌های جغرافیایی را که تحت تأثیر پیشروی و پسروی توده‌های یخ بوده‌اند را میان‌سنگی بنامیم و آنجاهایی که تحت چنین تأثیرینبوده‌اند را فراپارینه‌سنگی بنامیم. بنابراین در زاگرس و مناطق جنوبی بیشتر واژه‌یفراپارینه‌سنگی را به کار می‌بریم. یا حتی در لوانت واژه‌یفراپارینه‌سنگی به کار می‌رود اما زمانی که به عرض‌های میانی اروپا و آسیای می‌رسیم، واژه‌یمیان‌سنگی را به کار می‌بریم. حتی سنت ابزارسازی میان‌سنگیکاسپی را داریم که ویژه‌یحاشیه‌ی دریای مازندران (کاسپی) است.

neanderthal-12

تصویر ۱۱. هنر در فراپارینه‎سنگی

آریامنش: دی‌اکسید کربن نقش اساسی در کشاورزی داشته است؟ خُب پیش از کشاورزی هم دی‌اکسید کربن بوده است که گیاهان رشد می‌کرده‌اند. در آغاز کشاورزی به دی‌اکسید کربن بیشتری نیاز بوده است؟
وحدتی‌نسب:بله. از منظر زیست‌شناختی اگر بخواهیم بنگریم گیاهان و برخی از جلبک‌ها با جذب دی‌اکسید کربنِ جو و با استفاده از انرژی خورشید آنراتبدیل به بسته‌های انرژی می‌کنند که به آن‌ها کربوهیدرات گفته می‌شود که در قالب جو و گندم و از این دست چیزها از آن استفاده می‌کنیم و انرژی را به بدن خود می‌رسانیم. هیچ موجود دیگری نمی‌توانددی‌اکسید کربن را به وسیله‌یانرژینورانی به بسته‌های انرژی تبدیل کند و ما از آن استفاده کنیم. بنابراین دی‌اکسید کربن اصل اساسی در ساختن کربوهیدرات‌هااست. گیاهان پیش از آن نیز رشد می‌کرده‌اند اما اگر شما بخواهید به طور سامانمند مزرعه و تولید انبوه داشته باشید آن میزان دی‌اکسید کربن کفاف نمی‌داده است. اگر پرسش شما این باشد که چرا پیش از آن بازه‌ی زمانی،انسان به کشاورزی نپرداخته است باید آن را به صورت یک روند بنگرید یعنی «آ» باید در کنار «ب»، «ب» در کنار «پ» قرار بگیرد تا اتفاقی روی بدهد. یعنی در این روندِ۲ میلیون ساله که از انسان راست‌قامت شروع می‌شود، این تجمع اطلاعاتی که از نسلی به نسلی دیگر منتقل شده، افزایش حجم جمجمه و تغییرات بدنی، پیچیدگی‌های ذهنی و خیلی چیزهایی دیگر باید انجام می‌شدهتا در این بازه‌ی زمانی خاص با توجه به شرایط اقلیمی که گرم شدن هوا و فراوانی دی‌اکسید کربن است به جایی برسد که انسان به سوی آغاز کشاورزی برود. در خیلی از جاهای کره‌ی زمین انسان به کشاورزی روی نمی‌آورد چرا که اصلاً نیازی به آن نداشته است. درست زمانی که در لوانت وارد نوسنگی می‌شویم و اهلی‌سازی‌ کامل می‌شود، در حاشیه‌ی دریای مازندران برپایه‌یکاوش‌هایی که در غار کمیشان انجام داده‌امهیچ‌گونهاهلی‌سازینمی‌بینیم؛ انسان عصر میان‌سنگی در حاشیه‌یدریای مازندران نیازی به اهلی کردننداشته است چون همه چیز به فراوانی به صورت وحشی در اختیارش بوده است.
چرا برخلاف اینکه در اروپا و لوانت در دوره‌ی پارینه‌سنگی زیورآلات و یا آثار هنری (؟) می‌بینیم در ایران چنین چیزهایی دیده نمی‌شود؟
وحدتی‌نسب:چون در ایران کار چندانی انجام نشده نمی‌توان گفت نیست.مثلاً من می‌روم اتاقی را جستجو می‌کنمو آثاری به دستمی‌آورم اما اتاق دیگری را تنها ناخنک می‌زنم؛ بنابراین نمی‌توان به دلایل نبودن آثار پرداخت. نخستین چیزی که به شما پاسخ داده می‌شود این است که آیا جستجو کردی و نبود؟ ما در ایران کار چندانی انجام نداده‌ایم.
آریامنش: در محوطه‌های کاوش شده چه آثار تزیینی یافت شده است؟
وحدتی‌نسب:یک صدف سوراخ شده‌ی بزرگ از غار یافته و یک‌سریدندان‌های سوراخ شده از دو غار کمربند و کمیشان (تصویر ۱۲) که به صورت گردن‌آویز استفاده می‌شده‌اند.

آریامنش: چه چالش‌هایی در برابر آینده‌ی مطالعات باستان‌شناسی پارینه‌سنگی ایران می‌بینید؟
وحدتی‌نسب:با توجه به اینکه ما متخصصان کمی در این حوزه به صورت فعال داریم و با توجه به قطع اعتبار پژوهشی سراسری در باستان‌شناسی که از اول بوده و امروزه نیز بدتر شده است؛ این نگرانی وجود دارد که این کارهای میدانی اندک نیز قطع شود. عموماً مراکز استان‌ها که متولی پشتیبانی مالی پروژه‌ها هستند آنچنان اِشرافی بر این دوره ندارند که سرمایه و اعتباری برای آن در نظر بگیرند. تنها در جاهایی مانند میراث فرهنگی آذربایجان شرقی و کرمانشاه افرادی هستند که این دوره را می‌شناسند و خیلی مایل به کار در این دورههستند. مشکل دیگر خود باستان‌شناسان هستند. از آنجایی که در این دوره طلا و چیزهایی از این دست وجود ندارد برای افراد عادی جذابیتی ایجاد نمی‌کند که به حفاری قاچاق بپردازند؛ بنابراینباستان‌شناسان هستند که در بررسی‌های رسمی و غیررسمی به جمع‌آوریدست‌افزارهایسنگی از سطح محوطه‌هامی‌پردازند.جمع‌آوریدست‌افزارهای سنگی از سطح محوطه‌هابزرگ‌ترین لطمه را به آن محوطه می‌زند و آن محوطه برای همیشه از بین می‌رود. دیگر نمی‌توانهیچ‌گونه کار مقایسه‌ای، آماری و تطبیقی برای دانستن گاهنگاری و کاربری آن محوطه انجام داد چرا که بسیاری از داده‌ها از بستره‌یاصلی خود جدا شده‌اند. یکی از مهم‌ترین مشکلات ما در باستان‌شناسی پارینه‌سنگی توضیح دادن این نکته‌هاست که زمانی که به یک محوطه‌ی پارینه‌سنگی می‌رسیم چه کارهایی انجام دهیم و چه کارهایی انجام ندهیم.

picture1

تصویر ۱۲. دندانی که انتهای آن سوراخ شده است، یافت شده از غار «کمیشان»

آریامنش: چه پیشنهادهایی دارید؟
وحدتی‌نسب:۴-۵ سال پیش یک کارگروهی در پژوهشکده‌یباستان‌شناسی با نام «کارگروه مطالعات پارینه‌سنگی» شکل گرفتکه قرار بود این کارگروه اتاق فکر باشد و همه‌ی متخصصان این دوره را جمع کند و کارهایی را انجام دهد. یکی اینکه سیاست‌گذاری کلی انجام دهد که برای پارینه‌سنگی ایران چه باید کرد،ضعف‌ها چیست، به چه چیزهایی نیاز داریم، به چه سمتی حرکت کنیم، یک کار دیگرش این بود که پیشنهادهای هیئت‌های غیر ایرانی را مطالعه کند و تصمیم بگیرد که چه کسی در کجا کار بکند و آن‌ها را در راستای اهداف کارگروه قرا دهد. این کارگروه شکل گرفت اما در عمل هیچ کاری انجام نداد چرا که روال کار پژوهشکده به سمت و سوی دیگری بود و آن‌ها تصمیم خودشان را می‌گرفتند و زیاد از این کارگروه نظرخواهی نمی‌شد. در واقع کارگروه یک کارگروه تشریفاتی بود، یک نهاد اجرایی نبود که اظهار نظر قطعی بکند. امیدوارم این کارگروه دوباره تشکیل شود که خوشبختانه آقای دکتر عباس مقدم رییس جدید پژوهشکده‌یباستان‌شناسی خودشان به شدت دنبال این مسئله هستند که کارها را هدفمند و سامانمند کنند. دوره‌ها تخصصی شود و در هر تخصص و هر بازه‌ی زمانی متخصصان بنشینند و اتاق فکر تشکیل بدهند و برنامه‌ی بلندمدت بنویسند و اگر هم گروه‌های خارجی می‌خواهند کار بکنند در راستای اهداف کلان باستان‌شناسی ایران باشد.
آریامنش: و سخن پایانی؟
وحدتی‌نسب:از شما بسیار متشکرم و برای شما آرزوی موفقیت دارم.
آریامنش: بسیار سپاسگزار از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.

برگرفته از مجلۀ مارلیک، سال اول شماره دوم، بهار و تابستان ۱۳۹۱

علاقه‌مندان به باستان‌شناسی پارینه‌سنگی ایران می‌توانند به کتاب باستان‌شناسی پارینه‌سنگی ایران، از آغاز تا سپیده‌دم روستانشینی نوشتۀ دکتر حامد وحدتی‌نسب و شاهین آریامنش، انتشارات پژوهشگاه میراث فرهنگی، چاپ ۱۳۹۴ مراجعه کنند.

PrintFriendly and PDF