میراث فرهنگی

میراث فرهنگی یک ملت، نشانه‌هایی از تاریخ یک فرهنگ و یک ملت به شمار می‌رود که روح آن ملت در وجود آنها جنبۀ ابدیت و نوینی به خود می‌گیرد. میراث فرهنگی یک ملت بیانگر هویت فراموش‌نشدنی آن مردم است و عامل مؤثری در جهت شناختن خویش و شناساندن خود به دیگران به شمار می‌رود.
دکتر پرویز ورجاوند

باستان‌شناس و باستان‌شناسی

در قرن اخیر، دو علم هستند که تاریخ را گسترش داده‌اند: یکی از جهت زمانی و دیگری از جهت مکانی. اول به قول رشتی‌ها از دومی شروع می‌کنیم: آن علم که تاریخ را از محدودیت مکانی نجات داد علم فضا بود. موشک فضاپیما آدمی را یه قاره ششم – که ماه باشد – برد و صفحه یا بهتر بگویم جلد ششمی بر پنج جلد تاریخ عالم افزود که البته هنوز اول کار است، ولی ما می‌دانیم که شب دراز است و قلندر بیکار. اما علم نخست که از محدودیت زمانی تاریخ را نجات داد، همین باستان‌شناسی بود، که وقتی دید از پیش نمی‌شود جلو رفت و راه آتیه بسته است، از پشت شروع به کاوش کرد و گفت: از این راه نشد، از آن راه، باستان‌شناس تاریخ را به پیش از اسلام برد و وقتی دید کسی با او درنیفتاد، پس به پیش از میلاد آشنایش کرد و آنگاه تاریخ‌های پیش از المپیک را برایش خواند و چون دید عالم ابتدا ندارد و کسی هم به حرفش ایراد نمی‌گیرد حالا بحثی پیش کشیده که عنوان تاریخِ پیش‌ازتاریخ دارد و نقطه اتکای آن هم همان چند تا سفال و کاسه کوزه شکسته است و چند تا سنگ سرتیز – که باستان‌شناس روی آن کار می‌کند – و دو سه تا نقش‌ونگار ابتدایی شکسته بسته پنجه کلاغی که فی‌المثل در غار هوتو یا تپه گیان به دست می‌آورد. تاریخ هفت هزار ساله را می‌خواهد هفتاد هزار ساله کند. ما تاریخ را از این نمی‌توانیم جلو ببریم ولی باستان‌شناسی چاه را پای دریا کنده. ما را به هزاره‌های دور و دراز پیش‌ازتاریخ دارد پیوند می‌دهد ... .
باستان‌شناسی دارد صفحات و فصول این کتاب را به تدریج پیدا و وصله‌پینه می‌کند و در دسترس اهل تاریخ می‌گذارد. او سرنا را از سر گشادش به صدا درآورده است و اتفاقاً آهنگ دلپذیری نیز از آن برخاسته است. باستان‌شناسی هر چه بیشتر به آن طرف وارد می‌شود، در واقع بیشتر آب به آسیاب کهنۀ تاریخ می‌ریزد. باستان‌شناسی تاریخ را از اوهام و خرافات نجات می‌دهد، تارهای عنکبوتی بعضی افسانه‌ها که خود ما مورخین اصرار داریم آنها را بر گرد حوادث تاریخی ببینیم، باستان‌شناسی آنها را پاره می‌کند و دور می‌اندازد و حقیقت را روشن می‌کند. اگر این نیروی افشاگر باستان‌شناسی نبود، هنوز هم اهل تاریخ، مثل مگس که در دام نیرومند عنکبوتی گرفتار شده باشد، فقط در حول‌وحوش همان تارها «وزوز» می‌کرد ... .
زنده‌یاد استاد دکتر محمدابراهیم باستانی‌پاریزی

پرویز ورجاوند، دلبسته ایران و ایرانیان

varjavandعصر چهارشنبه ۷ مرداد ماه ۱۳۹۴ شب پرویز ورجاوند با همکاری بنیاد فرهنگی ملت، دایره العمارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه پژوهشی ایرج افشار، مجله فره وشی و انجمن علمی باستان شناسی ایران در کانون زبان فارسی برگزار شد.

علی دهباشی آغازگر این نشست بود که نخست از حضور خانواده دکتر ورجاوند،  دکتر ژاله آموزگار، دکتر کوروش زعیم، دکتر دادخواه و ادیب برومند و نیز سخنران و دیگر حاضران تشکر کرد و در ادامه از پرویز ورجاوند چنین یاد کرد:

دکتر پرویز ورجاوند در ۱۳۱۳ در تهران به دنیا آمد. بعد از دوره دبستان و دبیرستان و دریافت ششم ریاضی ،ورجاوند اقدام به گذراندن دوره ی عالی نقشه برداری در سازمان نقشه برداری نمود. سپس ششم ادبی را گرفته و دوره ی لیسانس باستان شناسی و فوق لیسانس علوم اجتماعی رادر دانشگاه تهران طی کرده، با گرفتن بورس تحصیلی به کشور فرانسه عزیمت و دوره ی انستیتوی انسان شناسی را در دانشگاه پاریس و مدرسه عالی لوور گذرانید و توانست در سال ۱۳۴۲ در رشتۀ باستان‌شناسی با گرایش معماری ایران در دورۀ تاریخی از دانشگاه سوربُن فرانسه مدرک دکتری اخد نماید . رساله دکترای ایشان درباره معماری دوره هخامنشی و هم سنجی آن با یونان و مصر بود.

دکتر ورجاوند در سال ۴۳ استادیار دانشگاه تهران شد. سپس به درخواست دکتر خانلری رئیس پژوهشکده فرهنگ ایران و بعد در بررسی های باستان شناسی و کاوش های محوطه هایی چون هفت تپه و تخت سلیمان شرکت کرد. از سال ۵۱ کاوش های رصدخانه مراغه را شروع کرد که تا ۱۳۵۶ ادامه داشت. دکتر ورجاوند در سال ۴۸ مجله باستان شناسی و هنر ایران را منتشر کرد و در ۱۵ دی ۱۳۶۲ با درجه استادی از دانشگاه تهران بازنشسته شد.

IMG_8144علی دهباشی، عکس از ژاله ستار

دکتر ورجاوند پس از انقلاب برای مدت کوتاهی مسئولیت وزارت فرهنگ و هنر را پذیرفت و در همین مدت کوتاه اقدامات خطیری را برای فرهنگ ایران به انجام رساند و توانست جلوی بسیاری از حفاری‎های غیرمجاز را بگیرد.

از کتاب های او می توان به « سرزمین قزوین ( سابقه تاریخی و آثار باستانی و بناهای تاریخی قزوین)، کتاب میراث تمدنی ایران، کتاب «کاوش رصدخانه و نگاهی به پیشینه دانش ستاره شناسی در ایران» و کتاب « ایران و قفقاز»،« سبک شناسی هنر و معماری در سرزمین های اسلامی» ( ترجمه ) و صدها مقاله اشاره کرد. او مداخل بسیاری برای دایره العمارف هایی همچون دایره العمارف تشیع ، اطلس ایران و دیگر کتاب های مرجع نوشته است .

سپس علی دهباشی از دکتر هایده لاله برای سخنرانی دعوت کرد و ایشان با موضوع « هویت فرهنگی، آبادانی، پایداری» سخنان خود را چنین آغاز نمود:

با سلام و عرض ادب خدمت حضار محترم اجازه می خواهم تا از برگزار کنندگان محترم این گردهمایی که به من افتخار حضور در این جمع را داده اند سپاسگزاری کنم. سپاس خداوند را که شاهد اجتماع بزرگواران در نشستی باشیم که به یاد انسانی فرهیخته و استاد بزرگوار شادروان دکتر پرویز ورجاوند برپا شده است.  تلاش خستگی ناپذیر ایشان در پیشبرد اهداف علمی و انتقال دانش، بدون از یاد بردن رسالت اجتماعی در راهی که برای آگاهی و پویایی و کرامت جامعه انسانی در پیش گرفته بود قابل توجه است. روحشان شاد و یادشان گرامی باد.

در سخنان کوتاهی که افتخار ارائه آن را خدمت شما یافتم بر آنم تا از زاویه بن مایه قوت و حیات جوامع بشری یعنی میراث فرهنگی به یادآوری نقش تاثیر گذار دکتر ورجاوند در شناساندن جایگاه سرزمین امان و چالش های پیش رو در عرصه پر چالش منطقه ای و جهانی بگویم و یادآور حساسیتی باشم که امروز در ایران و در سایر کشورهای جهان متوجه ارزش های نهادین میراث طبیعی و میراث فرهنگی و اصل جدایی ناپذیر این دو، و نیز متوجه اصالت و هویت، توازن بین اقتصاد و فرهنگ و جامعه، و بهره وری درست از منابع طبیعی و فرهنگی با هدف آبادانی و پایداری سرزمین است. دو مفهومی که در ذات آیین ها و ادیان و فرهنگ ها و آداب و رسوم سرزمین ما طی هزاره ها تا امروز جلوه های بارز و بیشمار داشته است. حساسیت بدین مسایل دکتر ورجاوند و برخی از نسل او و پیشینیان اش، و نیز بسیاری را امروز در این سرزمین به اندیشه و کار و تلاش و فعالیت واداشته و وامی دارد.

IMG_8023دکتر هایده لاله ـ عکس از ژاله ستار

امروز و در قرن بیست و یکم رویکرد همه جانبه به توسعه نسبت به رویکرد در گذشته، با تکیه بیشتر و بهتر بر اندیشه و تخصص باستان شناسی که فهم داشته های فرهنگی اصیل و بومی سرزمین، و همزیستی و تحول مشترک انسان و محیط زیست را ممکن ساخته و رجوع به آن را به عنوان مرجعی راهبردی ممکن می سازد، متفاوت است. تعلق به سرزمینی کهن و فرهنگ خیز، با تنوع فوق العاده طبیعی و محیطی و فرهنگی که بدان شهره است، اقبال بلندی است که خداوند به ما ارزانی داشته چرا که پیشینه هرچه قوی و ریشه ها هرچه اصیل، شناخت هر چه عمیق، حلقه های پیوسته زنجیره رفتار انسانی و چالش ها و کنش ها و واکنش های نسل های پیاپی هر چه بهتر آشکار و ما را آگاه کرده و در برابر آینده جهان شمول و فرصت ها و چالش های پیش رو خودباور و مستقل و قدرتمند میسازد.

امروز اما هنوز در سطح تعاملات جهانی، عدم توازنی را در سهم و تاثیر حوزه های فرهنگی گوناگون در اتخاذ راهبردهای با برد جهانی می بینیم. این خود باعث شده و می شود تا گاه نگاهی غالب و جوامعی تولید کننده و جوامعی مصرف کننده پدید آیند و راهبردها و فعالیتهای منتج از آن در بسیاری از اقصی نقاط جهان بدون در نظر گرفتن وجوه مختلف فرهنگی و تنوع زیستی و تنوع جغرافیایی خارق العاده خلقت، و بدون درک چرایی راهبردها و ظرایف آنها،  تقلید گونه به کار گرفته و یکسان سازی های مخربی را سبب شوند. بدیهی است بررسی همه جانبه نگر اندیشه ها و تجربه ها در مواجهه با میراث طبیعی و فرهنگی متنوع در گستره بزرگ جهانی و شناخت بر همکنش های فرهنگی و نتایج آن، امکان بالفعل نمودن توان بالقوه مردمان مناطق مختلف را فراهم میسازد و ممالک بیشتری را برای حضور و تاثیر در عرصه جهانی در این زمینه فعال می نماید و بدین ترتیب گفتمان و مشارکت فرهنگی و اجتماعی خلاق و سازنده ای را رقم می زند. شادروان دکتر ورجاوند بدین مسایل حساس بود.

دکتر ورجاوند دیپلمه ریاضی و ادبی، متخصص حوزه نقشه برداری، دانش آموخته حوزه باستان شناسی، تاریخ هنر، علوم اجتماعی و مردم شناسی و مرمت بناها، همانگونه که خود می گوید تحت تاثیر جنگ جهانی دوم و تبعات آن در کشور، که حرکت های بعدی او را در جهت سیاسی و تاریخی جهت داد، دغدغه آن یافت تا به تاریخ و فرهنگ ایران وشناخت هویت ملی و شناخت بیگانگانی که برخورد سلطه گرانه داشتند بپردازد. او که در جوانی تحولات نیمه دوم قرن بیستم ایران و نیز فرانسه و اروپا را در بطن تعاملات قدرت های جهانی در منطقه می دید و می زیست، و جوش و خروش علمی و مباحث در گرفته میان محققین و نظریه های ارایه شده در رابطه با موضوعات گوناگون مربوط به مردمان منطقه و ایران را، با همه جوانب مثبت و منفی و نواقص و فزونی و کاستی ها در رویکرد و روش و نتایج درست و یا غلط آنها پی می گرفت، به خوبی آگاه بود که از دیدگاه تاریخ نگاری می بایست وجوه مختلف رویکرد به مساله شرق و به ایران، به گونه ای روشمند و هدفمند، شناسایی و گردآوری و ثبت و ضبط و بررسی و در چارچوب فرهنگ اصیل سرزمین سنجش و تحلیل شوند. او به خوبی می دانست که گستره وسیع جغرافیایی ایران فرهنگی و جهان ایرانی که مرزهای سیاسی معاصر بخشی از آن را به دور از دسترس ما قرار داده و در جهان اسلامی که مرزهای سیاسی آن را نیز امروز تکه کرده است، نیاکان ما، در تعامل با سرزمین و اقلیم و محیط زیستی متنوع و نیز در مناسبات گوناگون با جامعه خویش و جوامع دیگر، اندیشیدند  و زیستند و نشان پندار و رفتارشان، یعنی فرهنگ و تاریخ و هویت ما را، درانواع مختلف استقرار و حضور، زیر و روی زمین و در دل تپه های باستانی امروز و در دشت و در کوه و در جنگل و در کویر و در کنار آب و زیر آب و نیز، در زیر و رو و در کنار شهر های پر جنب و جوش امروز باقی گذاشتند و در انبوه میراث مکتوب و شهره فرهنگ نوشتاری امان ماندگار کردند. دکتر ورجاوند در عین حال مرد در بطن جامعه و حساس به تعالی آن با پشتوانه غنی و ارزشهای نهادین سرزمین بر بنیاد هویت فرهنگی بود و در این راه تلاش میکرد. بدیهی است در این راه رویکرد و نگاه باستان شناسانه و سعی در درک منشاء و چیستی و چرایی رفتارها و شناختی که از سیر تحول فرهنگی سرزمین بر خود واجب می دانست او را راهگشا بود.

میراث فرهنگی تمامی آثار و نشانه های خرد و کلان و زشت و زیبای حضور انسان در محیط زیستش و در تعامل و یا تقابل او با آن را، از قدیمی ترین ایام تا به امروز، شامل شده و مجموعه ای گرانسنگ از شواهد تاریخی و فرهنگی را تشکیل می دهد. با توجه به این مهم و آگاهی از ابعاد گسترده ناشناخته ها نسبت به آنچه که میدانیم چگونه می توانیم نسبت به محو و نابودی آثار نیاکانمان، چه با حسن نیت و چه  با سوء نیت، بی تفاوت باشیم و حساسیت به خرج ندهیم و تدبیری نیندیشیم؟ حساسیت تک تک ما ایرانیان در این عرصه و در دوره پر چالش و بحرانی که در آن به سر می بریم بسیار لازم و ضروری است. دکتر ورجاوند بدین مسایل حساس بود و توجه عموم را بدان جلب میکرد. در دهه ۵۰ شمسی ایشان ندا می داد که «گسترش شهرها و ویران گشتن محله های قدیمی و ایجاد بناهای نوساز پدیده ای است که از نیم قرن پیش در سرزمین ما آغاز شده  و با آهنگی تند و در بسیاری از موارد به گونه ای لجام گسیخته و به دور از منطق پیش می رود. در این شک نیست که با توجه به شرایط و و اوضاع و احوال خاص  جامعه ما روز به روز اندازه شهرها گسترش بیشتری پیدا خواهد خواهد و شبکه های جدیدی برای ارتباط قسمتهای مختلف شهر به یکدیگر بوجود خواهد آمد. باز در این شکی نیست که برخی از محله های قدیمی اگر فکر اصولی به به حالشان نشود به ناچار حیات خویش را از دست می دهند و پس از آن به محله های فقیر نشین تبدیل می شوند و رو به ویرانی می گذارند و سرانجام با تیغه (گریدر) از پایه و بن برکنده میشوند و جای خود را به بناهای نوساز و قوطی کبریت مانند خواهند سپرد». او هشدار می داد « محله های قدیمی، مجموعه های تاریخی، تک بناها، درختهای کهنسال همه و همه برگهای شناسنامه یک شهروند که باید به گونه ای معقول در راه حفظ آنها کوشید زیرا با از دست دادن این آثار شهر اصل و نسبش را از دست میدهد و هویتش را گم می کند. در فضای چنین شهری اگر امکان ادامه و رشد فرهنگ ملی غیر ممکن نباشد، نهایت مشکل خواهد بود». ایشان با تاکید خاص بر شهر شیراز از شیرازی ها می خواست تا «دلالان حریصی که چون خوره و موریانه به جان در و دیوار و سقف خانه های قدیمی افتاده اند را ناکام سازند» و اصرار می کرد تا بیش از این بافت های قدیمی شهرها را ویران نکنیم چرا که عقیده داشت بخردانه می توان بناهای قدیمی را در زندگی روزمره دخیل و تاثیر گذار کرد.

۰۱دکتر کوروش زعیم، دکتر دادخواه و ادیب برومند ـ عکس از مریم اسلوبی

می دانیم که شهرهایی که غالبا در ایران به استناد مدارک و شواهد بسیاری از انواع مختلف هزاره ها را پشت سر گذاشته اند، و پویا با افت و خیز تا امروز جریان زندگی را در خود جای داده و آینده ای را نیز پیش رو دارند بی شک از توانی بالقوه- که در دوره های مختلف به نحوی بالفعل گشته- برخوردار بوده و هستند. درک توان سرزمین و منابع طبیعی و محیطی و درک توان جوامع انسانی و تحلیل نسبت و رابطه این دو در طول تاریخ و در زمینه های مختلف زندگی بشر در شهرهایی که جریان زندگی را قرنها در خود جای داده و تغییر شکل یافته و به نوعی دگرگون به ما رسیده اند، لازم و ضروری است. این خود زمینه ساز ادامه حیات آنها و ضمانت زندگی در خور انسانی و تعادل جامعه، و همه آن مفاهیمی است که امروز تحت واژگانی وام گرفته چون توسعه، توسعه پایدار، منظر فرهنگی و موارد بسیار دیگر مد نظر قرار گرفته است. بدیهی است که بسیاری از آثار گذشته در سکون نمی مانند و با تحولات جمعیتی و دگرگونی های جامعه و محیط دستخوش تغییرات و دگرگونی هایی میشوند و در کنار آنها آثار جدید به تبع احتیاجات جدید بر پا میشوند. این قانون طبیعت است. ما می توانیم به خوبی چالش ها را پشت سر بگذاریم و در عین نوآوری های سنجیده استمرار فرهنگی را قوت بخشیم. یکی از ویژگی های مهم و افتخارات ما هزاران سال است که همین بوده است. چگونگی پیوند انسان با جغرافیا و محیط زیست و شاخصه های استقرار و عوامل اصیل تداوم شهرهای کهنی که در منطقه و در ایران هنوز در کنار و یا رویشان می زییم ، قابل پیگردی و تامل و مطالعه روشمند و هدفمند است.

ایران در منطقه عظیم آسیای غربی، موطن و سرزمین بسیاری از آیین ها و ادیان و سنت های فرهنگی و تمدنی بوده است.  مردم ایران در سرزمینی که تنوع اقلیمی و تنوع فرهنگی ویژگی های در خور توجهی بدان داده همواره با عناصر طبیعت و مظاهر حیات ارتباط تنگاتنگ برقرار نموده و نمادی از انواع این ارتباط را، در بستر تحولات فرهنگی اعصار مختلف تاریخ کهن خود، به عنوان میراث گرانقدری که بازتاب انواع رفتار فرهنگی و گویای سیر تحول آن است به جا گذاشته اند.

نیاکان ما، و ما در این سرزمین کوشیده ایم تا شناختمان را از خویشتن و از طبیعت و از محیط ابراز کنیم و دریافت خود را از آفریدگار و انسان و جامعه با رفتارمان هماهنگ سازیم. این چنین، چه با افت و چه با خیز، پاسدار حلقه های اتصال فرهنگ ها و باعث استمرار فرهنگی در این سرزمین شده ایم. بینش عمیقی که از دیر باز ریشه در بنیان اعتقادی انسان با آفرینش داشته در عین حال در چرخه تغییرات و تحولات اقلیمی و محیطی و انسانی، از نظرگاه مذهبی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، در نزد اقوام مختلف دگرگونی های فراوانی را به خود دیده است. ریشه های باور ها و آداب و سنن و رفتار فردی و اجتماعی مردم، و تغییر و تحول آن در بستر زمان و مکان، ذخائر فرهنگی و معنوی و اخلاقی را وجوه اشتراک و افتراقی جالب توجه بخشیده است. وجوه مختلفی که کوشش در درک آن خود چالش هایی را پیش روی انسان معاصر قرار داده است.

بر همه آشکار است که عدم شناخت درست انسان معاصر از سیر تحول ادراک نوع بشر نسبت به منابع طبیعی و محیطی و انسانی، و نیز نسبت به انواع رویکرد او در چارچوب فعالیت های مادی و معنوی اش در ابعاد زمانی و مکانی ادوار مختلف، پیوند عمیق و دیرینه انسان را با محیط زیست و جامعه خود آشفته کرده و رنگ از آن برده است. امروز انسان غالبآ مصرف کننده ای بیش نیست و بدین سان، بی بازگشت به خود و ارزش های نهادین فرهنگی، جهان را به آشفتگی می کشاند.

جای شک نیست که شناسایی و حفاظت آثار، توسعه علمی تحقیقات، نشر و بهره وری در سطح کلان و خرد از نتایج این تحقیقات و ارتقاء و انتشار و توزیع گسترده عمومی آن برای بهبود شاخص های فرهنگی و تولید و گسترش علم و فرهنگ در سطوح مختلف اجتماعی و در چارچوب هویت فرهنگی، و نیز در آمایش فرهنگی سرزمین و حیات پایدار در منطقه و در سطح جهانی موثر و کار آمد است. جامعه جوان و رو به رشد ایران نیازی مبرم به شناخت ارزش ها و ریشه های اصیل خود برای اندیشیدن و برای رفتار و فعالیت هایش دارد و این جز در حاشیه امن رجوع به داشته های اصیل و بومی سرزمین به عنوان مرجعی راهبردی ممکن نیست. باز شناسی خود و درک ریشه ها بی شک عامل برقراری تعادل روحی جامعه است و پیمودن راهی خلاف این حرکت منطقی زیان سترگ اجتماعی را در بر خواهد داشت که هزینه آنرا همه جامعه می پردازد. بنابر این، با در نظر گرفتن نقش مهم میراث فرهنگی در ارتقاء جامعه و رشد فکری و روحی نسل جوان و خودباوری آنان در مواجهه با یکسان سازی جهانی، رسالت سنگینی بر دوش یک یک ایرانیان در دنیای پر چالش امروز قرار گرفته است. شادروان دکتر ورجاوند بدین مسایل حساس بود و بدان توجه خاص داشت.

چه زیباست روایت خانم گلرخسار صفی، شاعر پر آوازه مردم پارسی گوی ماوراءالنهر که، در بازنگریش از خاطرات زنان تاجیک و افغان از جنگ های داخلی، می گوید: « سخن بین گذشته و آینده پلی است که حقیقت باید از آن عبور کند تا جاه و مقام ازلی خود را دریابد……. استقلال، آزادی، خواه ملی یا خواه فردی از آسمان فرود نمی آید. سزاوار استقلال باید بود. استقلال را آماده استقبال باید بود. آماده استقبال استقلال نبودن، بهای گران این جایزه بی نظیر را ندانستن، منطق سازندگی آن را درک نکردن، زندگی را در تلاش تلخ و گوارای زیستن انکار نمودن است».

سپس نوبت به دکتر حکمت الله ملاصالحی رسید که از« دانشوری تا اندیشوری» سخن گفت:

هرانسانی درهرسرزمینی که زاده شده ودرهردوره تاریخی که زیسته وفرزند هرقومیت وملیتی که بوده ودرفضای هرسنت اعتقادی ونظام سیاسی واجتماعی وفکری که تنفس میکرده ومی اندیشیده و به هرفرهنگ و میراثی که تعلق خاطر داشته، تنها وتنها به این دلیل که سرمایه عمر واندیشه اش را به پای برکشیدن واعتلای سطح دانش ودانایی ورفعت ووسعت وارتقای سطح اندیشه وآگاهی جامعه وجهان بشری وشناختن وشناساندن وصیانت از مواریث مدنی ومعنوی میهن وملت ومردم خویش بطور اخص وتاریخ وفرهنگ ومیراث جهانی بطریق اولی واعم ریخته وهزینه کرده است؛ هم شایسته تقدیر ودرخور احترام است هم مسئولیت ووظیفه انسانی ایجاب می کند که یاد ونامش را درخاطرها گرامی ومحترم وعزیزبداریم. زخمه ها وطنین پرسش های سقراطی درباره عشق وعدالت وفضیلت وزیبایی ودانایی درآثارشاگردش افلاطون پس از دوهزاره ونیم همچنان فارغ فضای مشرکانه واسطوره ای که  اومی زیست ومی اندیشید تارهای روح ما را مرتعش می می کنند وچندان هم برایمان مهم نیست که اودرنظام سیاسی آتن چه موقعیت ومقامی داشته وجایگاه اجتماعی اش چگونه بوده است. اندیشه های بلند تاریخ وزمان تاریخی را درمی نوردند وحصارهای تنگ قومیت وملیت را درهم می شکنند.

DSC0142دکتر حکمت الله ملاصالحی ـ عکس از متین خاکپور

درنظام دانایی دوره جدید به ویژه درجغرافیای پرچین وشکن وپیشه زارهای رنگارنگ وپیکارگاه های نفسگیررشته ها ودانش های انسانی عالم مدرن چه ما را سرسازش وچه سرناسازگاری با علمیت وعقلانیت وارزش های آن باشد واصالت وحقانیت اش را چه به پذیریم وچه نه پذیریم؛ واقعیت این است که برای نخستین بار دانشی را برصحنه ودرآوردگاه دست وپنجه فشردن با پرسش های مرزی وسخت وسنگین می بینیم که فعال وتهمتن درصف مقدم با لشکری ازسربازانش ایستاده است و وجب به وجب ولایه به لایه ودوره به دوره تامرزهای تاریخ طبیعی حتی آن سوتر،ارض تاریخ وپیشینه تاریخی وفرهنگی وعقبه مدنی ومعنوی جامعه وجهان بشری ما را زیرجراحی های بی امان خود گرفته است.

برای نخستین باردانش باستان شناسی یا به مفهوم دقیق وجامع ترهلنی آن آرکئولوژی با لشکری از هیات های متشکل از باستان شناسان ومتخصصان میان رشته ایی گام درآوردگاهی نهاده ومدعی مشارکت درگشودن قفل پرسش ایی است که هم سرشتی هستی شناختی ومعرفت شناختی وفلسفی دارند هم علمی وعملی ومیدانی وآرکئولوژیک یا باستان شناسانه به مفهوم اخص آن.

ما که هستیم؟ از کجا آغازکرده ایم که به اینجا واکنون موقعیت تاریخی خویش رسیده ایم؟ ما آیندگان کدام گذشته وگذشتگانی هستیم؟ چه چیزی موجب ومایه تمایز ما ازدیگرجانوران شده است.؟ ما به چه معنایی انسانیم ؟ چرا ما آدمیان تاریخ داریم ونه موران وزنبوران وپروانگان وپرندگان؟ چگونه فرایند تاریخی شدن وتاریخ مندی ما آدمیان روی پوسته نازک وسرد وشکننده وظریف غبارکیهانی که زمینش نام نهاده ایم اتفاق افتاده وچه مسیرهایی را ازسرگذرانده است؟ کدام باده معنا را ازکف داده ایم که این چنین کنجکاو وعطشناک وآتشناک از گوری به گوری واز لایه ای به لایه ای واز دوره ای به دوره ای تمامیت گذشته خویش را تا آنسوی مرزهای حیات وجغرافیای طبیعی زیر جراحی های نفسگیروبی امان باستان شناسانه گرفته ایم؟

این پرسش ها ممکن است آسان بگوش برسند لیکن سنگین برارض وجود وبام ذهن واندیشه فرود می آیند وچونان زلزله بنیان های تاریخ وجامعه وجهان بشری را به لرزه درآورده اند. اینک دوسده است که دانش باستان شناسی درخط مقدم آوردگاه چنین پرسش هایی ایستاده است و بار مسئولیت سنگین وخطیر خود را برشانه می کشد ومشارکت فعال برصحنه  دانش ودانایی واندیشه وفهم ووهم تاریخی انسان عالم مدرن بطور اخص وانسان روزگارمابطوراعم داشته و سهم ونقش خود را در ارا ئه معرفت ومنظری باستان شناسانه ازموقعیت ومقام انسان بودن آدمی چونان هستنده ای تاریخی شده وتاریخمند وفرهنگی وفرهنگ پذیر ومدنی ومعنوی ومیراث دار ومیراث گزارتاریخ وفرهنگ خویش ایفا  کرده است.

این دانش ودانایی ذومراتب وکثیرالوجوه وپیچیده وپرهزینه وعمرخواروسوسه انگیز ووسواسی وبغایت شکننده وحساس ودلربا درهسته وثقل تحولات سنگین وبی سابقه وعظیم مدنی ومعنوی شهرهای نوبنیاد سده های پسا قرون وسطایی که رنسانس وعصرروشنگری درقاره غربی تعبیرومتصف شده است برصحنه فراخوانده شده وتن وجانش ازهمان نخستین مراحل پیدایی اش با جامعه شهری نوبنیاد وارزش ها وعقلانیت واندیشه تاریخی وعلمیت ورویکردهای علمی وتحولات بی سابقه صنعتی عالم مدرن سخت واستواردرهم تنیده شده است.

باستان شناسی صرفا” یک حرفه ورشته ودانش دانشگاهی درمیان سیلابی از رشته ها ودانش های نوبنیاد روزگارما نیست. به مهارت ومهندسی ومدیریت کاویدن وکشف وجراحی لایه های باستانی وگردکردن آثار واثقال اجساد واجسام ارض تاریخ آدمی محدود نمی شود. به ملقمه ای  ازعلوم باستان شناختی با حجم عظیمی از مواد ومصالح موضوعی وطراحی  مسئله ها ومعماهای ریزودرشت ومهندسی ومعماری وپردازش فرضیه های آرکئولوژیک واستخدام واستفاده یا ابداع وکاربست این یا روش شناسی میدانی نیزبسنده نمی شود. موجویت وماهیت یا هستی وچیستی اش با کیهانی از ارزش های عالم مدرن با اندیشه تاریخی وفلسفه وفهم انسان دوره جدید درقاره غربی ازهستی از جهان از انسان ازتاریخ وطبیعت وماده وحیات وخلاصه سخن آن که از هرپدیده وواقعیتی عمیقا” درهم تنیده است.

این دانش جام وباده ، دانایی ماده ومعنا،عمل ونظر، گسست وپیوست، زبان وگفتمان گذشته واکنون، مهارت ومهندسی وجراحی امرمشهود ویافته های الکن وخاموش وبینش وبصیرت ردیابی ورصد نا یافته ها وبوده های مفقود وطریق دانشوری ومقام اندیشوری وابزارشناخت ودانش جهانی اینک کلنگ جراحی اش چابک وچالاک تراز قلم مورخان عقبه تاریخی وپیشینه مدنی ومعنوی جامعه وجهان بشری ما را می کاود ومی نگارد وآثار واثقالش را زیرسقف وپشت ویترین وآینه های مقعرموزه های عالم مدرن دوره به دوره کنارهم چیده به تماشا می نهد.

DSC0117شب پرویز ورجاوند ـ عکس از متین خاکپور

اینک کلنک باستان شناسی درکف همه ملت هاست لیکن اندیشه ای که دانش باستان شناسی را دردامن خود پرورده است همچنان برای بسیاری ازجوامع غیرغربی ناشناخته مانده است. به صراحت می گوییم نسل اول باستان شناسان جامعه معاصرما شامه ودستگاه گوارش ذهن واندیشه اش هم لوازم ومقتضیات دنیای مدرن  هم اهمیت دانش باستان شناسی را راست تروواقعی ترفهمیده بوده تا برخی ناشهری های نا متجدد وباستان ناشناس جامعه اکنون ما.نسل اول باستان شناسان میهن ما به تبعیت از کلاسیسیست های جامع الاطراف اروپایی آن ها نیزباستان شناسانی جامع الاطراف بودند و برخی از آنها از مقام دانشوری به مقام اندیشوری نیزرسیده بودند. مرحوم ورجاوند از جمله آن ها بود. شهروند عالم جدید بود وآشنا با آداب وادب ولوازم ومقتضیات دنیای متجدید. میهن دوست بود ودغدغه ودرد انسجام واقتدار ووحدت ملت ومیهن ومردم خویش درجانش شعله وربود. ازجنس ناباستان شناس های ناآشنا وبی خبر وبیگانه بامقتضیات وشرائط تاریخی دوره جدیدو تجارت پیشه وسودازده وسوداگرنبود. مصالح ومنافع ملتش را قربانی مطامع خویش نمی کرد.

رویکرد های باستان شناسانه به گذشته ودرمرحله سپسین دانش باستان شناسی درقاره غربی درقلب تحولات شهری درمیان اومانیست ها یعنی منادیان ارزش های جدید وکلاسیسیست های مسلط به زبان های باستانی ونجیب زادگان وصاحبان ذوق وهنر پدید آمد وازآغازسرشتی شهری داشت ومنطبق وموافق وهمسوی با تحولات جامعه شهری. با روستا زاده های بی خبر از تحولات دنیای مدرن چندان میانه ای خوش نداشت.این که مشاهده می شود درجامعه بعد انقلابی ما چندان بهایی  به دانش باستان شناسی داده نمی شود ودولتیان ومجلسیان وقضائیان ولشکریان وکشوریان ما به صیانت ازمواریث فرهنگی کشورچندان حساس نیستند چون چیزی از مقتضیات ولوازم وضروریات دنیای مدرن نمی دانند.فرهنگ های روستایی باهمه زیبایی وطراوتشان بسته وغیرتاریخی یا حتی ضد تاریخی اند.درفرهنگ های بسته روستایی همیشه زمان طبیعی بر زمان تاریخی غلبه دارد وسروری می کند.موزه های عالم مدرن دربسترتحولات عظیم شهری پدیدارشدند. نه روستایی.دانش باستان شناسی از جنس علم تغذیه وتخلیه وتصفیه نیست که هرکسی را دربارگاه دانشوری واندیشوری خود راه دهد. طومارش دردوره جدید دررون کیهانی از ارزش ها واندیشه ها ورویکردهای تاریخی وتحولات عظیم مدنی ومعنوی درقاره غربی گشوده شده است.کسی که چیزی از تحولات دنیای مدرن نمی داند درست تر این است بیهوده سرمایه عمر واندیشه اش را به پای دانش ودانایی نریزد که درباره هستی وچیستی آن شناخت وفهم درستی ندارد.باستان شناسی تنها مقام دانشوری نیست مقام رفیع اندیشوری هم هست.

در نظام های دانایی گذشته میان دانش ودانایی واندیشه واندیشوری وتامل ومقام عمل ونظرآن گونه که درنظام دانایی دوره جدید فاصله وفراق  وجود نداشت.قطارعلمیت دوره جدید روی ریل های روش های تجربی حرکت کرده وره سپرده است .روش شناسی های تجربی برآن غلبه داشته وسروری کرده است. بند ناف دانش باستانی شناسی نیز سخت به همین روش شناسی تجربه بسته است وگره خورده است.تخصصی شدن افسارگسیخته و یله وبی مهاررشته های علمی عالمان  ومتخصصان این رشته ها را بیش از پیش ازارتباط منطقی وارگانیک با کلیت وهستی وچیستی علم خویش دورکرده است. دیگردانشوری واندیشوری شکاف ها وگسست های عمیق ومغاک های پرناشدنی پیدید آمده است. همان گونه که میان علم واخلاق در دوره جدید تا آنجا که متفکرژرف بینی به مانند هایدگرعلم جدید را از بنیاد از جنس اندیشه نمی داند وآنرا مسئول عمیق ترشدن زخم های از خویش بیگانگی انسان دانسته است.

باستان شناسی از ریشه و بنیاد رگ وپیوندش با اندیشوری گره خورده است.این دانش ودانایی “آرخه” و”لوگوس” بدون اندیشه واندیشوری یعنی هیچ.منابع وماده ها ومدارک مورد مطالعه اش نیزاز همین جنس اند.  فراورده ذوق وذایقه و دست واندیشه وخرد وخیال وفهم ووهم ودانش ودانایی عاملان وفاعلان انسانی هستند که ازنظرغایب اند ومرده ومدفون در لایه های باستان شناختی.” تا -آرخئآ ” یعنی آثاروشواهد باستان شناختی چونان طومارهایی هستند که هربارکلنگ باستان شناسی پس از جراحی وتخریب وبرکندن وبرگرفتن لایه ها هرباربروی ما گشوده می شوند .این طومارهای گشوده ازآثار واثقال واجساد واجسام خاموش ومخدوش ومعیوب برگرفته وگرداوری شده از ارض تاریخ وفرهنگ وجامعه وجهان بشری ما با هردقت ومهارت ومهندسی کاویده وکشف واستخراج وگرداوری و مقوله بندی وثبت وگزارش وتوصیف شده باشند مادام که چونان متن رمز گشایی وبازخوانی ومعنا کاوی ومعنا یابی وتفسیروتاویل نشده اند وباستان شناس درمقام داوری قرارنگرفته وبرکرسی داوری ننشسته وقواعد وضوابط داوری را نیاموخته ووارد سپهراندیشوری وتفکروتعقل وتخیل خلاق وبازآفرینی “آرخه” ها ولوگوس” های مفقود(lost archai, lost logoi)  نشده اگرنگوییم بیهوده سرمایه عمر واندیشه اش را به پای آثار واثقالی ریخته که خود فی نفسه وبنفسه اهمیت خاصی ندارند لیکن به صراحت می توان گفت از خرمن تلاش هایش محصول چندانی هم به کف نیاورده است. بدون خودآگاهی تاریخی گام نهادن درظلمات گذشته هماره این خطر وجود دارد که بی آن که چیزی بکف آوریم وبهره ای ازدانش ودانایی درباره رخدادهای گذشته نصیبمان بشود خود زیرآواری ازاثقال واجسام واجساد مرده ومدفون گذشته گم شویم. دانشوری های باستان شناسانه بدون اندیشوری بدون بی خبری ما را بیش از پیش درباره مقام وموقعیت تاریخی انسان درجهان چونان وجودی تاریخی شده وتاریخمند دامن خواهد زد. مجموعه آثارقلمی که از مرحوم ورجاوند اینک دردست است مصداق همطرازی میان دانشوری واندیشوریست.

در بخش دیگر از جلسه، کامیار عبدی سخنانی را در باره دکتر پرویز ورجاوند، ایران­پژوهی، تفکرات سیاسی و اجتماعی وی بیان کرد: “سعی کردم موضوع سخنرانی خود را درباره­ی دستاوردهای زنده­یاد دکتر ورجاوند بیان کنم. مقاله­ای در این مورد دارم و عنوانی که انتخاب کردم این است: “زنده­یاد پرویز ورجاوند، ایران­پژوه و سیاست­مدارِ ایران­دوست”.

متأسفانه باستان‌شناسی ایران، در سال‌های اخیر دچار بحران­های زیادی است و ضربات سنگینی بدان وارد شده است. جدا از اتفاقاتی که در سازمان میراث فرهنگی می‌افتد، بزرگ‌ترین ضربه در باستان‌شناسی از این نظر است که در این سال‌ها بزرگان بسیاری را در مدت زمان کوتاهی در باستان‌شناسی از دست دادیم. تنها فهرستی از نام­های این بزرگان را خدمت شما عرض می‌کنم تا به حجم این آسیب واقف گردید. احمد حب‌علی موجانی سردبیر مجله‌ی باستان‌شناسی و تاریخ، مهندس محمد مهریار، مهندس باقر آیت‌الله‌زاده‌ی شیرازی، دکتر علیرضا شاپور شهبازی، دکتر مسعود آذرنوش، عزت‌الله نگهبان، سیف‌الله کامبخش، زنده یاد پرویز ورجاوند و در این اواخر مرحوم شهریار عدل.

photo_2015-07-30_02-35-23دکتر کامیار عبدی

باستان­شناسی ایران، جامعه­ ی کوچکی است و شما تصور کنید در این مدت زمان کم بزرگانی تکرار نشدنی­ را از دست داده­ایم که هیچ­گاه جایگزینی نخواهند داشت. حال به این مسأله بپردازیم که چرا عنوان “ایران­دوست” را برای زنده­یاد ورجاوند انتخاب کردم؟ از نظر من پرویز ورجاوند، منحصر به فرد بود. ایشان باقی­مانده­ی نسلی از ایران­پژوهانِ ایران­دوستِ سیاست­مداری بودند که به مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی اشراف داشتند و از طرفی علاقه­ی عمیق او به ایران اهمیت ویژه­ای داشت. متأسفانه این سه ویژگی در باستان­شناسی امروز ما موجود نیست. ما نه ایران­پژوهانمان به معنای واقعی ایران­پژوه هستند و نه در بخش­های دیگر شاهد این تبحر­ هستیم. تنها عده­ای، ادعای ایران­­دوستی دارند.”

کامیار عبدی در ادامه­ی سخنانش به تعریف عنوان “ایران­پژوهش” در مورد پرویز ورجاوند پرداخت و چنین ادامه داد: “چرا بنده به جای باستان­شناسی عنوان ایران­پژوه را برای ایشان انتخاب کردم؟ چون جزو نسل قدیمی بودند که هم در زمینه­ی باستان­شناسی و مردم­شناسی و تاریخ هنر و معماری و هم در زمینه­های دیگر چون نقشه­برداری و مرمت آثار تاریخی تحصیلات آکادمیک داشتند و تسلط ایشان به این رشته­ها قابل تقدیر است. نه تنها در تئوری بلکه در میدان عمل هم این گوناگونی را به اجرا می­گذاشتند؛ در صورتی­­که در نسل حاضر ما، اشخاصی چون من و همکارم آقای ملک­زاده، با وجود تمام سعی و تلاش خود در زمینه­ی باستان­شناسی نمی توانیم مدعی این باشیم که بر یکی از این حوزه­ها به این اندازه احاطه داریم. حال این که ورجاوند به زیبایی این­ها را با هم تلفیق نموده و توانسته کارهای کلاسیک و ماندگاری را به­وجود آورد. مسأله­ی دیگر، در مورد کارهای علمی زنده­یاد ورجاوند می­باشد و کتابی که امشب رونمایی خواهد شد، در مورد گستردگی دیدگاه ایشان و میزان کارهایی است که انجام دادند.”

دکتر عبدی در مورد غرب­زدگی تفکرات باستان­شناسی ایران چنین گفت: “شاید بسیاری با نظرم مخالف باشند. البته، این در حد یک نظر است. ما ایرانی­ها، در زمینه­ی باستان­شناسی بسیار غرب­زده هستیم. از دوران باستان تا پیش از تاریخ که راجع به بین­النهرین، آناتولی، یونان، روم و … صحبت می کنیم، اما به این توجه نداریم که یک سابقه­ی بسیار طولانی تاریخی، فرهنگی و باستان­شناختی با شرق ایران داریم. با آقای آریامنش که صحبت می­کردم، این مسأله مطرح شد و بسیار جای تعجب داشت که در مقاطع کارشناسی و ارشد و دکترا حتی یک واحد درسی در مورد شرق ایران، آسیای مرکزی، افغانستان و هندوستان ارائه نشده است. پایه­های تمدن ایران در خوزستان ریخته می­شود و پس از آن کم­کم از فلات ایران به آسیای مرکزی می­رسد و مکان­هایی چون سمرقند، بخارا، مرو و. .. مرکز فرهنگی ایران می­شوند؛ حتی یک واحد درسی در این موضوع نداریم. نکته این­جاست، دو باستان­شناس و ایران­پژوه داشتیم که به طور جدی و رسمی در مورد ایران شرقی و ارتباطات ایران با شرق و آسیای مرکزی و شبه­قاره­ی هند کار می­کردند و قلم می­زدند و به ترجمه­ی کتاب می­پرداختند. این دو بزرگوار، پرویز ورجاوند و شهریار عدل بودند. کمی واقع­گرایانه بنگریم. امروز متخصصی نداریم که بخواهد در مورد ایران و ارتباطات شرقی پشت این تریبون، حرفی براساس اسناد و مدارک بزند و نکته­ای بیان کند. این را هم به فهرست وضعیت آشفته­ی باستان­شناسی ایران اضافه کنید!”

وی در ادامه در مورد فعالیت­های فرهنگی و سیاسی پرویز ورجاوند گفت: “ایشان پیش از انقلاب و اوایل آن مورد انواع و اقسام کم­ لطفی­ ها و بی­ لطفی ­ها قرار گرفتند؛ از مراحل استخدامی ایشان تا بازنشستگی زودهنگام. مشکل عمده ­­ی باستان­شناسان امروز شاید این باشد که دانسته یا ندانسته از سیاست و سیاست­مداری پرهیز می کنند. در واقع جدا از یک نسل کوچک که در اوایل دوره­ ی پهلوی و در دوره­ ی رضاخان که اشخاصی چون حسن پیرنیا، محمدعلی فروغی، علی اصغر حکمت و سعید نفیسی را شامل می­شد که سیاست­مدارانی ایران­شناس و ایران­دوست بودند، تقریبا کمتر کسی در این زمینه وجود داشت. همین­طور که پیش می­رویم، تکنوکرات­ها این کشور را فرا­گرفته ­اند. آن­ها آفتی برای کشور هستند. تنها رشته ­ی مهندسی خوانده­ اند و با سیاست و تاریخ و فرهنگ آشنایی ندارند. بسیاری از مدیران این­گونه­اند. حتی کتاب یا مجله­ای در مورد تاریخ و فرهنگ ایران ورق نزده­اند. کتاب گریشمن که مرحوم معین سال­ها پیش ترجمه کرده و انتشارات علمی و فرهنگی سالانه تجدید چاپ می­کند و دانشجویان هم با توجه به این که چاپ جدید است پس می­تواند کتاب جدیدی هم باشد مورد مطالعه قرار می­دهند و دچار این توهم می­شوند که می­توانند مهندس فرهنگ باشند!

اتفاقاتی چون سد سیوند که جنون سدسازی را در ایران به راه انداخت و اکنون بعد از مدت­ها به فاجعه­ی آن پی برده­­ایم. آن­ها باستان­شناس و اهل فرهنگ نبودند، بلکه مهندسینی هستند که در هر نقطه جوی آبی هم رد شود یک سد می­سازند. این سدسازی نه تنها به بخش زیست­محیطی و پوشش گیاهی و جانوری آسیب رساند، صدمات بسیاری به آثار باستانی وارد کرد. اعتراض­ها آغاز شد و دلیل این اعتراض نزدیکی به پاسارگاد بود و امروز می بینیم میزان رطوبت بالارفته چه مشکلات مخربی را در بنا ایجاد کرده است. این­ها دسته­گل­های تکنوکرات­هایی بودند که به مسائل فرهنگی توجه نکردند. ورجاوند با وجود این همه مشکلات بسیار و در دورانی که حتی فعالیت­های اجتماعی نداشت، در مورد این موضوع احساس مسئولیت می­کند و معترض می­گردد.

به عنوان آخرین قسمت سخنانم، نمی­گویم حسن ختام که این ناراحتی ختام است. پرویز ورجاوند شخصی بود که هم به مسائل فرهنگی و تاریخی و هم مسائلی که برای برنامه­ی بلندمدت ایران اهمیت دارد، اشراف داشت که باستان­شناسان امروز این­گونه نیستند. این سه خصوصیت را در زنده­یاد ورجاوند دیدم: ایشان ایران­پژوه بودند. کسی که قدرت برقراری ارتباط میان مسائل بلندمدت فرهنگی و سیاسی را داشته و از همه مهم­تر، فردی است که در کنار این دو خصوصیت ایران­دوست نیز هست. با از دست دادن پرویز ورجاوند، این نسل تمام شد. حال این که ما بتوانیم نسلی دیگر را به­وجود بیاوریم یا از این آشفته­بازار نسل دیگری سر در بیاورد.”

سپس نوبت به احسان یغمایی رسید که به دلیل آن که در بیمارستان بستری شده بود نتوانست در این مراسم حاضر شود و متن سخنرانی اش را علی دهباشی قرائت کرد :

با یاد دکتر پرویز ورجاوند؛ معلمی که پیش از آنکه به من باستان شناسی بیاموزد درس مبارزه و ایستادگی آموخت و چه شاگرد بدی بودم من!

یاد باد آن روزگاران …

هنگامی که برای نخستین بار در هفتتپه کاوش را تجربه می کردم – و بسیار نابلد و ناشی بودم – زنده یاد دکتر ورجاوند آنجا آمد. من در زمین سفال، کوزه های لاله ای شکلی را که روز پیش در ترانشه یافته بودم، طراحی می کردم. با سختی و دشواری، دو خط کش را به گونه یک زاویه قائمه روی یک میز ارج آهنی قراضه که همه جایش لق می زد گذاشته بودم و توی گرمای ظهر خوزستان، عرقریزان اندازه گیری می کردم.

۱۵علی دهباشی متن سخنرانی احسان یغمایی را قرائت کرد ـ مریم اسلوبی

هرچند تا آن روز دکتر ورجاوند را ندیده بودم، اما او کاملاً برایم آشنا بود و شناخته شده، چون جز فعالیتهای سیاسی میدانستم با او درس خواهم داشت. هنگامی که کنار من رسید بلند شدم و گفتم: سرور! چقدر از زیارت شما خوشحالم و افتخار میکنم، خیلی خوش آمدید. آخر در دبیرستان پانزده بهمن، یکی از هستههای اصلی پان ایرانیسمها شکل گرفته بود و من از سال دوم، سوم دبیرستان تا زمانی که دیپلم گرفتم در این گروه بودم. ما به یکدیگر سرور می گفتیم، آن روز هم می دانستم دکتر ورجاوند از اعضای فعال جبهه ملی است. خنده شیرینی کرد و با گرمی دست داد. کمی خوش و بش کردیم و سپس پرسید:

– چه کار می کنید؟

– طراحی استاد.

– اینجوری! با این دو تا خط کش؟

– بله استاد، ولی خیلی دقت می کنم.

– نه فایده ندارد. هر چه دقت بکنید انحناها درست درنمی آید. باید قوس سنج داشته باشید. بگویید آقای دکتر نگهبان برایتان بخرد. با قوس سنج کار کرده اید؟

– خیر استاد، اولین بار است که اسمش را می شنوم.

کمی مکث کرد و گفت: شنبه میدهم آقای دکتر نگهبان برایتان بیاورد. هنگامی که میخواست هفت تپه را ترک کند همه برای بدرقه اش به ایستگاه رفتیم. موقع خداحافظی گفتم استاد قوس سنج را لطف می کنید؟ پاسخ داد بله بله حتماً.

چهار پنج روزی پس از آن آقای دکتر نگهبان بسته ای به من داد و گفت این را آقای دکتر ورجاوند برای شما فرستاده.

سه قوس سنج بزرگ، متوسط و کوچک که می توانستم بهسادگی نیم بیضی و انحناهای سفالینه ها را روی کاغذ بکشم با ضریب اشتباهی بسیار ناچیز. ناگزیر آنچه را پیشتر کشیده بودم، دور ریختم و همه سفالینه ها را از نو، دیگر بار با این قوس سنج ها کشیدم. هنوز هم با همه گرد و خاکی که رویشان نشسته و یکی از آنها هم شکسته، نگهشان داشته ام.

چند ماهی پس از آن، افتخار شاگردی اش را داشتم، می دانست بیشاپور کار می کنم. از من خواست کنفرانس بدهم. با دشواری بی آنکه آقای سرفراز بفهمد از کاوشهای بیشاپور یک حلقه اسلاید گرفتم و سر کلاس حرف زدم. او پشت میز بچه ها نشسته بود. خوب گوش می کرد. هنگامی که تمام شد اشتباههای مرا یادآوری کرد و نکته هایی را برشمرد که برای همه بچه ها سودمند بود.

یک بار هم به گردش علمی رفتیم. با همه بچه های کارشناسی و کارشناسی ارشد. قم، کاشان، نطنز، نایین، کرمان و بم را گشت زدیم و به شیراز رفتیم و از آنجا به اصفهان و سپس تهران. بسیاری از آثار را دیدیم و چه مفید بود و چقدر آموختیم. هنگامی که در حمام فین از کشتن امیرکبیر حرف می زد، صدایش می لرزید. دم گریه بود و ما ساکت و غمزده. همه دورش حلقه زده بودیم، صدای هیچ کس درنمی آمد و با این سکوت تلخ در آن حمام وحشتناک که از در و دیوارش بوی خون می آمد، بهت زده با لب هایی بسته شریک احساس او شدیم.

آن موقع دکتر ورجاوند در سازمان جلب سیاحان کار می کرد. هر جا می رفتیم پیشتر در این هتلها جا برایمان رزرو شده بود. بیشتر من و او و گاه با یکی دیگر از دانشجویان، توی یک اتاق می خوابیدیم. موقع خواب زیرپوش و شلوار سفیدی به تن می کرد. شب کلاهی به سر می گذاشت و آرام می خوابید. گاه من برمی خاستم تا در راهرو سیگاری بکشم. آرام و بیصدا، اما آنقدر خوابش سبک بود که می گفت مثلاً در را ببندید یا سری به بچه ها بزنید.

وقتی اصفهان بودیم، گفت امشب می رویم تئاتر ارحام صدر. بچه ها خوشحال و خندان گفتند:

– استاد دعوت شما؟

– نه خیر! هر کس میهمان  جیب خودش است.

پس از انقلاب، چند ماهی بود که از بوکان برگشته بودم. یک روز از نگهبانی در موزه تلفن کردند که آقای دکتر ورجاوند دمِ در با شما کار دارند. دمِ در رفتم. روبوسی کردیم و به اتاق من آمد. آجرهای بوکان را دید و از کتیبه پرسید و از معماری آنجا. فکر نمی کردم این آخرین دیدارمان باشد. به چشمهایش نگریستم، خیره شدم و او به من. در چشمهایش غم موج میزد و شاید در چشمهای من. چند لحظه در سکوت یکدیگر را نگاه کردیم. موقع خداحافظی دستش را بوسیدم و رفت و من با نگاهی تا خم خیابان بدرقه اش کردم … چرا؟ نمی دانم.

کاش آدم از آخرین دیدار با عزیزانش آگاه بود. اگر من این را می دانستم فریاد می زدم: آقای دکتر ورجاوند! خیلی دوستتان دارم، خیلی.

آخرین سخنران این مراسم شاهین آریامنش بود که از « فرزندِ پرویزِ ایرانِ ورجاوند» سخن گفت:

نام زنده یاد دکتر پرویز ورجاوند را بسیار شنیده بودم. می دانستم که او باستانشناسی است متخصص دوره اسلامی و همچنین سخنگو و هموند شورای رهبری جبهه ملی ایران. نخستین کتابی که از او خواندم نه نوشته او بود و نه ترجمه او بلکه کتابی بود به کوشش او. همه هستیام نثار ایران، یادنامه استاد دکتر غلام حسین صدیقی، گردآوری و تنظیم: دکتر پرویز ورجاوند. برگ سبزی دربردارنده مقاله، شعر و یادداشتهایی از دوستان و دوستداران زندهیاد صدیقی که دکتر ورجاوند با انگیزه ارج نهادن به شور و عشق دکتر صدیقی به سربلندی ایران و آزادی ملت و ارزشهای والای فرهنگ ایرانی، آن را گردآورده بود. این کتاب،سرآغاز آشنایی بیشتر من با دکتر صدیقی و بسیاری از چهره‌های فرهنگی، ادبی و سیاسی به‌ویژه دکتر پرویز ورجاوند شد؛ اما آشنایی ژرف من با دکتر ورجاوند به هنگام دیدارهایم با استاد ادیب برومند برای تهیه کتاب آفرین ادیب، جشن‌نامه استاد ادیب برومند بازمی‌گردد که در این دیدارها یادی نیز از وی می‌شد و استاد برومند از دانش ژرف، خوی و خیم و منشِ نیک و نغز دکتر ورجاوند و دلبستگی‌اش به ایران و ایرانیان می‌گفت. در این دیدارها بود که تهیه یادنامه‌ای برای زنده‌یاد دکتر ورجاوند به‌پاس بیش از پنجاه سال خدمت میهنی، علمی و فرهنگی‌اش به ذهنم رسید و تلاش شد تا با مکاتبه و ارتباط‌های مستقیم، مقاله‌هایی از دوستان و شاگردان و دوستداران این مرد نستوه ایران‌زمین برای چاپ در ارج ورجاوند گردآوری شود.

دلبستگی به ایران و ایرانیان و آرزوی سربلندی آنان، شاه بیت غزل زندگی دکتر پرویز ورجاوند بود. میهن برای ورجاوند آب و خاک نبود بلکه گِل سرشت او بود. ورجاوند ریشه در این خاکِ پاک داشت و دلش یکپارچه نه تنها برای ایران و ایرانیان بلکه برای مردمان جهان ایرانی می‌تپید چرا که عشق به ایرانِ از آلودگی پاک و جهانِ ایرانی در دل او خیمه زده بود. ورجاوند در همه عمر، غمخوار و نگران میهن بود و از نوجوانی هر گامی که برمی‌داشت برای میهن و هم‌میهنانش بود؛ از همین رو در نبرد با استعمار و ملی شدن صنعت نفت ایران، سر خامه را تیز کرد و به نوشتن مقاله و یادداشت در مطبوعات پرداخت چنانکه پس از کودتای ۲۸ امرداد ۱۳۳۲، بارها هور و ماه بر او تیره گشت و چند بار دستگیر شد. وی با اینکه در سال ۱۳۳۹ از ایران دور شد و به فرانسه رفت اما دل و جانش با ایران بود و توانست شاخه جبهه ملی ایران را در اروپا با همکاری تنی چند از کوشندگان پایه‌گذاری کند و از این راه فعالیت‌های میهنی را ادامه دهد.

دلی پُر ز دانش، سری پُر سخن، دیگر ویژگی نغز دکتر ورجاوند بود و تلاش می‌کرد هر آنچه که آموخته بود به نسل جوان منتقل کند، بنابراین او که زنجیر وفای ایران بر پای دلش فکنده شده بود، خورشید سرد مغرب را برنتابید و به آشیان کهنه سیمرغ بازگشت و در آزمون ورودی استادیاری دانشگاه تهران شرکت کرد و پذیرفته شد اما به دلیل مخالفت ساواک از استخدام بازماند. با این همه، او رسالت علمی و میهنی خویش را به جای آورد و با پشتیبانی شادروانان دکتر علی‌اکبر سیاسی، دکتر غلام حسین صدیقی و دکتر ذبیح‌الله صفا بدون دریافت حقوق به پرورش نسل جدید دانشجویان باستان‌شناسی پرداخت.

۲۳شاهین آریا منش ـ عکس از مریم اسلوبی

دکتر ورجاوند پیشرفت و توسعه ایران را بر بنیاد هویت و میراث فرهنگی این کهن بوم و بر و تکیه بر خویشتنِ خویش می‌دانست چرا که از دید او میراث فرهنگی یک ملت، نشانه‌هایی از تاریخ یک فرهنگ و یک ملت به شمار می‌روند که روح آن ملت در وجود آنها جنبه ابدیت و نوینی به خود می‌گیرد. به بیان دیگر میراث فرهنگی یک ملت بیانگر هویت فراموش نشدنی مردم است که ملت با آن، صاحب فرهنگ گشاده و شکوفا می‌شوند. او میراثِ موزه‌ای را نمی‌پسندید؛ از دید او میراث فرهنگی، مرده و مومیایی‌شده و موزه‌ای و زندگی از دست داده نبود بلکه او گذشته و میراث فرهنگی را کشتزار بارور و سرشار از قدرت بالندگی و شکوفاشدن قلمداد می‌کرد که به تکاپو انداختن آن در جامعه، سود ایران و ایرانیان را در پی خواهد داشت. او عامل نجات ایران را نه تسلیم شدن به شرق و غرب و تا مغز استخوان غربی شدن بلکه در بازگشت به خویشتن و حفظ هویت فرهنگی و ملی می‌دانست و البته دیگر فرهنگ‌های بشری را نفی نمی‌کرد و بر این باور بود که هنر برخورد آگاهانه با فرهنگ‌های دیگر و بهره جستن از آنها به دور از غرق شدن و هویت از دست دادن از ویژگی‌های تابناک و رخشان و درخشان فرهنگ ایرانی است، به قولی گر او ماه است، ما نیز آفتابیم. او خیزش مردم کشورهای منطقه فرارودان و قفقاز و پیشرفت آنان را، تنها در نیروی توانای هویت فرهنگی و گذشته این مردم می‌دانست که با این نیرو توانستند خودشان را از زیر یوغ سردمداران شوروی رها کنند و ققنوس‌وار پر بکشند. سخن دکتر ورجاوند دُّرِ شاهوار و ورجاوندی است اما دریغ که توجه چندانی در پیشرفت کشور به آن نشده است چرا که اگر می‌شد برای نمونه، انبوهی از خانه‌ها و کاشانه‌های ناسازگار با طبیعت ایران و خوی‌وخیم ایرانیان سر برنمی‌آورد. اگر معماران ایرانی در درازنای تاریخِ درخشان و بشکوه ایران، سازه‌های خودشان را بر پایه درونگرایی، پرهیز از بیهودگی، مردم‌واری،خودبسندگی و نیارش به پا می‌کردند؛ دریغ که بیشینه معماران معاصرِ ایران از اصول معماری و بنیاد هویت میراث فرهنگی ایران دوری جستند و بدون برخورد آگاهانه با معماری غربی، به گفته دکتر ورجاوند فرهنگ” تسلیم“ را پذیرفتند و سازه‌هایی بدون سازگاری و تناسب با این آب‌وخاک و خلق‌وخوی ایرانیان به پا کردند.

ایرانِ ورجاوند، ایرانِ امروزی نیست؛ ایرانِ ورجاوند، فرای مرزهای سیاسیِ ایرانِ امروزی است. ایرانِ ورجاوند از فرارودان است تا میان‌رودان؛ از آبخاز است تا سرباز. ایرانِ ورجاوند شامل بلخ و بدخشان و باکو و بخارا و بامیان و کشمیر و پنجشیر و خُتن و خُجند و سیردریا و آمودریا و سُغد و سمرقند و سمنگان و…  است. او نیک می‌دانست اگر چه مرزهای سیاسی، ما را از بستگان و خویشاوندانِ هم‌زبان و غیر هم‌زبانمان در ایران فرهنگی گسسته است اما همچنان پیوندهای فرهنگی بین ما برقرار است چرا که آب اگر صد پاره گردد باز با هم آشناست. مولوی در شرق ایران یعنی بلخ زاده شد و در غرب ایران اوج گرفت. مهستی گنجه‌ای در خجند زاده شد، در زنجان و بلخ بالید و در گنجه بدرود حیات گفت. کمال‌الدین بهزاد در هرات زاده شد، در تبریز کمال یافت. ابوعلی سینا در بخارا زاده شد، در همدان آرام گرفت. انوری در سرخس زاده شد، در بلخ و مرو و نشابور بالید و در بلخ آرَمید. کمال خجندی در خجند دیده به جهان گشود، در تبریز رخت از جهان بربست. ابوریحان بیرونی در خوارزم زاده شد، در غزنین درگذشت. همه این چهره‌های درخشان و فروغین، پیونددهنده ایرانِ فرهنگی با همدیگر هستند و خواست‌ها و آرزوها و غم‌ها و باورها و احساسات مشترکی داشته و دارند.

ورجاوند بوی جوی مولیان را همواره می‌شنید و دیده بود که هنوز سیه‌چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی به شعر حافظ شیراز خوش می‌لولند و می‌رقصند، بنابراین ریگ آموی و دُرشتی های راه او به پای ورجاوند، پرنیان آمده بود، چنانکه فرارودان و قفقاز را در سال‌هایی که گذشتن از پرده پولادین استالین در شوروی، همتی بلند می‌طلبید به قول شاکر بخاری:

به گامی سِپَرد از ختا تا خُتن               به یک تک دوید از بخارا به وَخش

او با چهره‌های فرهنگی آن سرزمین‌ها همچون زنده‌یاد استاد محمد عاصمی، رئیس فرهیخته فرهنگستان علوم تاجیکستان دیدار کرده بود و از سیما و میراث‌های تمدنی ایران در آن سرزمین‌ها، از آثار تاریخی آستاراخان، از خیزش مردم اران، از حماسه تا فاجعه در افغانستان، از عاصمی سرودخوان آزادگی و پایمردی تاجیکان نوشته بود. دکتر ورجاوند غمخوار همه کسانی بود که در جهان ایرانی می‌زیند. از دید او غم و شادیِ ایرانِ فرهنگی، غم و شادی ایران است و بلعکس؛ از همین رو است که هنگام مبارزه‌های مردم افغانستان با طالبان، با زنده‌یاد احمدشاه مسعود دیدار کرد و مقاوت آنان را برای خواندن سرود آزادی ستود یا سپستر او و هم‌قطارانش در جبهه ملی برای خوشبختی و بهروزی و سربلندی مردم افغانستان، در تدوین اساسنامه و منشور جبهه ملی افغانستان، با برهان‌الدین ربانی و شماری دیگر رایزنی کردند.

در سال‌های نه چندان دور یعنی در نوروز سال ۱۳۳۹ سردار محمدداود صدراعظم وقت افغانستان به ایران آمد و در مذاکره‌های محرمانه با دولتمردان ایران، طرح ایجاد اتحادیه ایران و افغانستان مطرح شد که این طرح به روزنامه‌های اروپا درز کرد و انتشار آن مخالفت روسیه و انگلستان را در پی داشت یا پسانتر به هنگام درگیری افغانستان با پاکستان، ایران میانجیگری کرد و همین میانجیگری دگربار طرح ایجاد اتحادیه ایران و افغانستان را به میان کشید که دوباره با مخالفت آن دو کشور روبه‌رو شد. با همه این مخالفت‌ها در سالیان گذشته، امروز می‌توان پیرو دیدگاه دکتر ورجاوند با ایجاد اتحادیه بزرگ و منطقه‌ای و ثبت میراث معنوی به صورت مشترک در یونسکو، این سرزمین‌ها را به همدیگر نزدیک کرد. ایران بهتر است به‌عنوان یک کشور مادر، فرزندان تازه‌بالیده خود را گِردِ هم بیاورد و از این راه، پیوندهای فرهنگی خود را با این کشورها استوارتر کند وگرنه در صورت کوتاهی ایران، فرزندان تازه‌بالیده با القای مقاله‌ها و کتاب‌های به‌ظاهر علمی و در باطن ایران‌ستیزانه تاریخ‌نگاران و پژوهشگران بیگانه و دشمن اتحاد این سرزمین‌ها، دیگر هیچ‌گاه مام کهن‌سال خود ایران را به یاد نخواهند آورد. میراث مشترک، میراث همدلی ما با فرزندان و بستگان و خویشاوندانمان در آن‌سوی مرزهای سیاسی است.

دکتر پرویز ورجاوند باستان‌شناسی بود که با توجه به پیوندهای عمیق و کهن تاریخی و فرهنگی ایران با سرزمین‌های پیرامونی، بر لزوم آگاهی یافتن از دستاوردهای بررسی‌ها و کاوش‌های باستان‌شناختی در فرارودان و قفقاز از کهن‌ترین روزگاران تا دوران متأخر تأکید می‌کرد چرا که از دید او چشم‌پوشیدن بر این سرزمین‌ها امکان نتیجه‌گیری همه‌جانبه برای روشن‌ساختن سیر و جریان فرهنگ و تمدن ایران زمین و منطقه را دشوار و ناشدنی می‌کند. او به اندازه توش و توان خود کوشید تا آگاهیِ ایرانیان را از فرهنگ و تاریخ و باستان‌شناسی فرارودان و قفقاز و دیگر مناطقِ ایرانِ فرهنگی بیشتر و بیشتر کند. شوربختانه دستگاه باستان‌شناسی ایران در پیش از انقلاب و سازمان میراث فرهنگی ایران در پس از انقلاب، به جز یک مورد، نه تنها هیچ‌گاه برنامه‌ای برای کاوش و پژوهش‌های هدفمند باستان‌شناختی، تاریخی و فرهنگی در فرارودان و میان‌رودان و قفقاز و دیگر سرزمین‌های ایرانِ فرهنگی نداشته بلکه از ایرانِ فرهنگی همواره غافل بوده است. البته گروه‌های باستان‌شناسی دانشگاه‌ها نیز کم غافل نبوده‌اند و نه تنها هیچ گاه، پژوهش درخور و ارزنده‌ای در این زمینه انجام نداده‌اند بلکه حتی دو واحد درسیِ مستقل درباره این سرزمین‌ها نداشته‌اند. در این میان، اگر هم کاری در زمینه باستان‌شناسی و تاریخ و فرهنگ ایرانِ فرهنگی همچون کتاب چند جلدی تاریخ تمدن‌های آسیای مرکزی مربوط به یونسکو صورت گرفته، بیشتر تلاش چهره‌هایی از سرزمین‌های ایرانِ فرهنگی همچون زنده‌یاد محمد عاصمی رئیس فرهنگستان علوم تاجیکستان – که استاد محمدابراهیم باستانی‌پاریزی او را بلبل چمن‌های خجند نامیده – بوده است که همواره بر پیوندهایی فرهنگی این سرزمین‌ها تأکید داشت و البته وی جان خود را نیز در این راه گذاشت و به تیر کین دشمنانِ اتحاد ایران‌زمین شهید شد و به قول استاد زنده‌یاد محمدابراهیم باستانی‌پاریزی چراغ گورستان آنجا شد. یا تلاش‌های صفر عبدالله پژوهشگر تاجیک و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آلماتی قزاقستان که مجله ایران‌نامه را به زبان روسی منتشر می‌کند همه و همه تلاش‌های ستودنی آنان است که در نشر فرهنگ ایرانی فروگذار نمی‌کنند.

حضور باستان‌شناسان و انسان‌شناسانی از دانشگاه‌های آمریکا یا اروپا برای کاوِش و پژوهش در ایران و ایرانِ فرهنگی را شاید بتوان صرفاً خارخار علمی این پژوهشگران قلمداد کرد. برای نمونه رابرت بریدوود، باستان‌شناس آمریکایی، از آن روی که به دنبال پی بردن به آغاز کشاورزی بود، راهی عراق شد و سپس‌تر به ایران چشم دوخت تا شاید بتواند به خارخار علمی خویش پی ببرد؛ اما حضور باستان‌شناس ایرانی در ایرانِ فرهنگی تنها خارخار علمی نیست بلکه پژوهشگر ایرانی، برای شناختِ تاریخ و فرهنگِ ایران، ناگزیر است در این کشورها به کاوش و پژوهش باستان‌شناختی بپردازد. دیده بستن بر دوره‌های فرهنگی مرتبط به‌ویژه هخامنشی، اشکانی، ساسانی و بخش‌هایی از دوره اسلامی در کشورهای پیرامونی، بسیار خطاست. ایرانِ فرهنگی آکنده از آثاری از دوره‌های مختلف فرهنگی چون ماد، هخامنشی اشکانی، ساسانی و … همچون محوطه هخامنشی نادعلی در افغانستانمیشان در عراق، محوطه اشکانی نسا در ترکمنستان، محوطه مادی کرکنس‌داغ در ترکیه، محوطه هخامنشی مِتسامـُر در ارمنستان و آثار ناشناخته دیگر هستند که شناخت آنها، گوشه‌های تاریکِ تاریخ سرزمینمان را روشن می‌کند.

گمانی نیست که بیشترین اطلاعاتِ باستان‌شناختی ما از دوره‌های فرهنگی در این سرزمین‌ها، دستاورد باستان‌شناسان و پژوهشگرانِ غربی و بومی این سرزمین‌هاست، اما باید توجه داشت که برخی از آنان، حضور فرهنگ ایرانی را در این سرزمین‌ها می‌پوشانند یا به‌عمد، به نام دیگری می‌خوانند. برای نمونه، کشور ترکیه، دوره تاریخی هخامنشی را که به‌روشنی در این کشور دیده می‌شود را نه به نام هخامنشی بلکه به نام هلنی می‌خواند. بی‌گمان، اگر باستان‌شناسان ایرانی، در این سرزمین به فعالیت بپردازند، می‌توانند از چنین تحریف‌های جلوگیری کنند. اگرچه ترجمه کردن کتاب و مقاله درباره تاریخ و فرهنگ و باستان‌شناسی ایرانِ فرهنگی سودمند است اما باید تلاش کرد تا کتاب‌ها و مقاله‌هایی در این زمینه تألیف کرد چرا که کم‌شمار نیستند ، کسانی که بر اساس باور و عقیده و سیاست دولت متبوع خود قلم به دست می‌گیرند و دیدگاه‌های آنان را به دیگران القا می‌کنند.

امید است ایرانیان به‌ویژه باستان‌شناسان و باستان‌شناسی ایران، نگاه دکتر ورجاوند به ایرانِ فرهنگی را دریابند و چشم به سرزمین‌های پیرامونی شرقی و غربی بدوزند و با ارائه طرح‌های پژوهشی بلندمدت به کاوش و پژوهش باستان‌شناختی در آن کشورها بپردازند. این پژوهش‌ها نه شرق‌شناسی است و نه غرب‌شناسی بلکه ”ایران‌شناسی“ یا به سخنی دیگر ”خودشناسی“ است؛ چرا که مردمان ایرانِ ورجاوند در درازنای تاریخ با شعر حافظ و شاخ نباتش تفألی زده‌اند و سالی نو کرده‌اند، با خسرو و شیرین نظامی عاشقانه‌هایشان را مرور کرده‌اند. با دلاوری‌های آرش و گرشاسب و کاوه و رستم و گُردآفرید و گوانِ پیلتنِ شاهنامه، سینه‌ای سپر کرده‌اند، با مرگ سهراب و سیاوش گریسته‌اند و با طنزهای عبید زاکانی خندیده‌اند. آری ما مردمان ایرانِ ورجاوند با همدیگر خندیده‌ایم و با یکدیگر گریسته‌ایم و دست در دست هم درفش سرفراز کاویانمان را برافراشته‌ایم. ایران ورجاوند زنده است، زنده‌باد ایران ورجاوند

و پس از آن ارج نامه ورجاوند به کوشش شاهین آریامنش با حضور همسر دکتر ورجاوند، دکتر ژاله آموزگار و سخنرانان رونمایی شد.

asda

IMG_8197

 رونمایی از ارج ورجاوند توسط دکتر ژاله آموزگار و همسر دکتر ورجاوند ـ عکس از ژاله ستار

photo_2015-07-30_02-35-30

IMG_8223

اهدای کتاب ارج ورجاوند توسط همسر دکتر ورجاوند ـ عکس از ژاله ستار

۱۱۸۰۹۸۳۵_۴۱۰۳۶۰۵۹۲۴۹۸۱۷۱_۲۰۳۳۵۰۶۸۳۳_n

اهدای کتاب ارج ورجاوند توسط همسر دکتر ورجاوند ـ عکس از ژاله ستار

photo_2015-07-30_02-35-44

IMG_7941-683x1024                      IMG_7935-683x1024

IMG_7943-683x1024                      IMG_7947-683x1024

IMG_7949-683x1024                      IMG_7953-683x1024

PrintFriendly and PDF